تامـــلی بر ترانـــههــا و دوبیتــیهــای قهـــار عـــاصی

پرتو نادری
هیچ گاهی بر این پندار و خیال اندر نبودهام تا روزی در نبود قهار عاصی در رابطه به او و شعرهای او سخنی گویم و اظهار نظری کنم. شعری از حکیم نظامی گنجهای به یادم میآید که باری در مرثیهای برای خاقانی شاعر همروزگار خویش سروده بود:
همی گفتم که خاقانی دریغا گوی من باشد
دریغـــا مــن شدم آخر دریغــا گوی خاقـــانی
با نبود عاصی چه میتوان کرد؟ این واقعیت تلخ تمام قد در برابر ما و در برابر شعر معاصر ما ایستاده است و ما ناگزیر از نوشیدن این جام لبالب شوکران هستیم.
عاصی در مدت یک دهه و اندی در کار شاعری تقریبا در تمامی فرمها و اقالیم شعر فارسی دری به سیر و سیاحت پرداخت.
از دو بیتی و رباعی آغاز کرد به غزل، قطعه و مثنوی رسید. دیوارههای پست و بلند اوزان عروضی را در هم شکست و از آن جا به سرزمینهای گستردهء شعر نیمایی راه یافت. با این حال طبع جوشان و قریحت والای او در اوزان نیمایی نیز آرام نگرفت، گامی از آن سو تر نهاد تا در سرزمینهای بیکرانهء شعر سپید مرزهای تازه و تازهـری را در نوردید. با دریغ در شام سیاه چهارشنبه ششم میزان ۱۳۷۳ خورشدی صدای مرگآور انفجاری زندهگی او را خاموش کرد.
ترانه و دوبیتی در شعر عاصی جایگاه خاصی دارد. او شعر را از همین جا آغاز کرده است که تا پایان زندهگی گرایش ذهنی او به سرایش ترانه و دو بیتی همچنان ادامه یافت.
در این نبشتهء کوتاه به گونهء اجمال به بررسی پارهای از ترانهها و دوبیتیهای او پرداخته میشود و اما پیش از آن به گونهء فشرده به دو نکتهء زیرین اشاره میشود:
نخست این که شماری ناآگاهانه بدین پندار نادرست اند اند که گویا ترانهسرایی و آفرینش دوبیتی کار سهل و سادهیی است که گویا شاعرانی به آن میپردازند که توان آفرینش شعرهای بلند را ندارند.
به گمان من سرودن ترانه و دوبیتی نه تنها کار سهل و سازدهیی نیست؛ بلکه به مانند سرودن هر نوع شعر دیگر بسیار دشوار است. ترانه و دوبیتی نوع کوتاه سراییاست و کوتاهسرایی نه تنها در زبان فارسی دری بلکه در هر زبان دیگری کار دشواری است. برای آن که شاعر ناگزیر از آن است تا در یک ساحت محدود اندیشه و تخیل خویش را به جولان در آورد. محدودیت ساحه و معدودیت واژهگان شاعر را در سرایش ترانه و دوبیتی در تنگنا قرار میدهد.
شاعر چارهای جز این ندارد که یک مفهوم فلسفی، عرفانی اجتماعی، طبیعی و یا عاشقانه را در همان چهار مصراع در یک پیوند درونی با زبان تصویری بازتاب دهد.
در زبان و ادبیات فارسی دری زمانی که بحث ترانه و دوبیتی به میان میآید تنها دو نام نامی در ذهنها متبادر میشود که یکی حکیم عمر خیام و دیگری بابا طاهر عریان است.
حتا در دیوان بسیاری از بزرگان شعر کلاسیک فارسی دری زمانی که به ترانههای آنها بر میخوریم با تاسف در مییابیم که آن بزرگواران توفیق چندانی در ترانه سرایی نداشتهاند. اگر سرایش ترانه و دوبیتی کار سهلی میبود مسلما امروز باید چندین عمر خیام و باباطاهر عریان میداشتیم که سوگمندانه نداریم.
دو دیگر این که ترانه دو دوبیتی از چند دهه بدین سو در سرودههای شاعران ما کمتر چهره نموده است. شاید تنها دکتور شمعریز حسابش جدا باشد که به پیروی از دیگاههای شاعرانه اقبال اثر مستقلی چاپ کرده است که کلا گزینهای است که از ترانه دوبیتی و چهار پاره. هر چند ترانه سرایی در این سالها گاهگاهی چنان ستارهگان کمفروغی در افق شعر معاصر ما جلوههایی داشته است، ولی دوبیتی میرفت تا چنان قندیل شکستهای بر رواق غبارآلود فراموشی گذاشته شود. به باور من بقای دوبیتی در ادبیات معاصر افغانستان نه از برکت دوبیتی سرایی شاعران معاصر، بلکه از برکت موجودیت آن در اقلیم ادبیات عامیانه بوده است.
فکر میشود که اگر دوبیتی این جایگاه بلندش را در ادبیات عامیانه نمیداشت شاید با چنین کمتوجهی که نسبت به آن صورت گرفته است. امروزه به مانند مخمس، مسدس و دیگر فرمهای از این دست، فرمی میبود که کاملاً متروک.
شاید از واقعنگری به دور نباشد که گفته شود عاصی در میان شاعران معاصر بیشتر از دیگران به ترانه و دوبیتی سرایی پرداخته است. هر چند ترانهها و دوبیتیهای عاصی از نظر پرداخت و تصویر پردازیسرودههای یک دستی نیستند و حتا گاهی ترانههای او از نظر موضوع و چگونهگی بیان از اهمیت چندان ادبی برخوردار نمیباشند با این حال میتوان گفت که عاصی در کلیت ترانهسرای موفقی است.
ترانهها و دوبیتیهای او از نظر موضوع طیف گستردهای دارد. بخشی از این ترانهها و دوبیتیها در گزینههای شعری «لالایی برای ملیمه» و «غم من و غزل من» چاپ شده است. در این نبشته من عمدتا بر ترانهها و دوبیتیهای این دو گزینه نظری داشتهام.
بررسی من از این ترانهها و دوبیتیها عمدتا یک بررسی موضوعی است.
در ترانهها و دوبیتیها عاصی ویژگیهای زیادی وجود دارد. به گونۀ نمونه کاربرد فراوان واژهها، مصطلحات، تعابیر و بینشهای عامیانه و گاهی هم نوع اشتراکات موضوعی با ترانهها و دوبیتیهای عامیانه در چنین سرودههای عاصی دیده میشود.
این ویژهگیها خود به بررسی جداگانهیی نیاز دارد.
از نظر محتوا و بینشهای شاعرانه عمدتا ترانهها و دوبیتی های عاصی را میتوان به سه بخش به گونۀ زیرین دستهبندی کرد:
یکم:
ترانهها و دوبیتیهایی که بیشتر، بیانگر حالات عاطفی و احساسهای عاشقانه شاعراند. در این جا شاعر با خود و سوز و گدازهای شخصی خود محشور است و شعرش ترنم دلپذیر همان لحظههای رویایی است. در این نوع ترانهها و دوبیتیها «من» شخصی شاعر نسبت به «من» اجتماعی او بازتاب بیشتری دارد. به مفهوم دیگر شاعر نتوانسته و یا هم نخواسته است که «من» فردی خود را به یک «من» اجتماعی بدل کند.
مثلا در نمونههای زیرین:
با جامهیی از بنفشه و باد به بر
با گیسوان باران زده و گونۀ تر
میرفت که خواب نرگس آشفته کند
بر لب غم دوشینه بر دوش سحر
***
تا از گل چهرهاش نقاب افتاده
بر صفحۀ گونهاش گلاب افتاده
در لای حریر سبز، تعبیر تنش
در بستر جنگل آفتاب افتاده
با این حال گاهی دیده میشود که ترانهها و دوبیتیهای او با یک مهفوم و حالت عاشقانه آغاز میگردد. شاعر میخواهد تا یک عاطفهی فردی و یا یک حالت عاشقانه خصوصی را بیان کند؛ ولی در مصراعهای بعدی آن امر خصوصی با مفاهیم و باور داشتهای اجتماعی درهم میآمیزد. گویی یک عاطفه فردی به یک عاطفه اجتماعی بدل میشود.
ای نو سفرم، پشت به پشتاره شدی
آرزده و دستبین و بیچاره شدی
از ده و دیار آتش افتاده خویش
آیا به کدام ملک آواره شدی
***
یار از وطن خویش فرای شد و رفت
از ده و دیارش متواری شد و رفت
بر مزرعه و دهکده و باغچهاش
از آتش خون گلوله باری شد و رفت
***
رفتی و کسی نکرد غمخواره گیت
رفتی و کسی ندید بیچارهگیت
ای یار پس از تو دیگران هم رفتند
من ماندم و درد تلخ آوارهگیت
در این نمونهها شاعر یار نوسفر و مشخصی را در نظر دارد. از سبب رفتن او پریشان و اندوهگین است. این موضوع برای شاعر یک امر خصوصی است اما اگر شعر از همان آغازین مصراع تا فرجامین مصراع میان همان عاطفه و عشق فردی شاعر باقی میماند در آن صورت شعر از نظر متحوی دایره تنگی میداشت. میبینیم که چنین نشده است؛ بلکه عاصی یک امر خصوصی را با یک مساله عام اجتماعی و سیاسی روزگار پیوند میزند و در نهایت عاطفه عشق و درد او به عاطفه، عشق و درد اجتماعی بدل میگردد. یار نو سفر عاصی نه برای سیاحت به چهار گوشۀ جهان، وطن را ترک میکند؛ بل او متواری شده است و سفر او کوچیدن به سرزمینهای سوزان غربت و بیوطنی است.
سفر او از سر ناگزیری است برای آن که در ده و دیارش آتش افگندهاند. دهکده و باغچه او را گلولهباران کرده اند.
خواننده همین که به مصراع چهارم میرسد مهاجرتهای کتلهای مردم را در دوران تجاوز ارتش اتحاد شوروی پیشن به افغاسنتان به یاد میآورد. به تعبیری میتوان گفت متواری شدن یار نو سفر عاصی، همان مهاجرتهای مردمش است به آن سوی مرزها که خود از شمار مصیبتهای بزرگ سده بیستم است.
دوم:
در این بخش ترانهها و دوبیتیها ذهن شاعرانه عاصی بیشتر یک ذهن سیاسی ـ اجتماعی است تا ذهن عاطفی او از همان نخستین جرقه الهام شاعرانه به یک امر اجتماعی میندیشد.
به این نمونه ها توجه کنیم:
هر تن که زجمع انجمن میشکند
والله کمرو بازوی من میشکند
سر تا قدم از هزار جا میشکنم
هر شاخه گلی که زین چمن میشکند
***
آتش صبر و روزگاران همه سنگ
ما پای شکسته رهگذاران همه سنگ
نقشی همه انتظار و چشمی همه آب
شهری همه درد و شهرداران همه سنگ
یادآور باید شد که در این ترانه نوعی تصویر پردازی با استفاده از پدیدههای طبیعی برای بیان یک مفهوم سیاسی ـ اجتماعی به کار رفته است. عاصی با استفاده از چنین شگردی کارهای فراوانی دارد.
باز هم بر گردیم به نمونهها:
ما بلبل و فصلها زمستان اینجا
ما نغمه و روزگار ویران اینجا
ما عاشق و درد بیبهاری در باغ
ما خامش و خانه آتشستان اینجا
***
ای دشت تهیی بته کنانت چه شدند
چوپان بچههای نوجوانت چه شدند
ای بستر خاکتودء خاطرهها
یاران قدیم همزبانت چه شدند
***
وقتی که شب از نیمه شدن میگذرد
ویران شدن قریه ز من میگذرد
از جو و جرش گفته تا پلوانش
اندر نظرم گور و کفن میگذرد
***
در این نمونهها و نمونههایی از این دست، لحظه لحظه مصیبتسالهای سیاه سیطره ارتش اتحاد شوروی پیشین بر افغانستان با استفاده از زبان نمادین و تصویری بیان شده است.
عاصی هر چند گاهگاهی از حنجره شهرها فریاد میزند، ولی بیشتر صدای او از ویران شدن دهکدهها، به آتش کشیدن باغها، گندمزار و شالیزار و کشته شدن بتهکنان و چوپان بچهها، بلند است. تخیل شاعرانۀ او بیشتر در این جهت سیر میکند. این امر بسیار واقعی به نظر میآید. برای آن که لبۀ تیز شمشیر خونین استکبار شوروی و دستنشاندهگانش رو به سوی دهکدهها بود تا شهرها.
سوم:
این بخش از ترانهها و دوبیتیهای عاصی در ادبیات مقاومت میتواند جایگاه خاصی داشته باشد. هر چند تمایز و تفریق میان ترانه و دوبیتیهای بخش دوم و سوم کاریست دشوار برای آن که در این دو بخش، شاعر به مسایل اجتماعی و تجاوز نیروهای شوروی و وضعیت ناگوار زندهگی مردم پرداخته است. اما یک ویژهگی در ترانه و دوبیتیهای بخش سوم وجود دارد این است که بیان شاعرانه در سرودههای بخش دوم بیشتر حالت تراژیک دارد در حالی که بیان شاعرانه در سرودههای بخش سوم بیشتر دارای روح پرخاشگرانه و حماسی است و در روان خواننده چنان شور و هیجانی را بیدار میکند که باید با اندیشه وطنخواهانه در خط مقابله با بیعدالتی بیاستد. از مخاطره نهراسد و در جهت دفاع از حق و آزادی مبارزه کند.
وقتی که برادران زجان میگذرند
مردانه زهفت آسمان میگذرند
تابوت عزیزان به سر شانۀشان
فریادی و شیپور زنان میگذرند
***
تا ژندۀ عشق حق بر افروختهایم
از مخمل خون به تن کفن ساختهایم
ما مفت نه سهم میبریم از خورشید
دامن دامن ستاره پرداختهایم
***
تا دامن آفتاب بر چنگ من است
با هر چه شب است و تیرهگی جنگ من است
نی گفتن و خودسری که عیبش دانی
اوج هنر و کمال فرهنگ من است
مسلما مقاومت از «نه» گفتن آغاز میشود. قهار عاصی نیز در شعر خود در برابر جریان مسلط روزگار «نه» گفت و امروزه بخشی از شعرهای او میتواند بیانگر آن مصیبتی باشد که دوران اشغال بر مردم افغانستان روا داشته شده است.
عقرب ۱۳۷۳
شهر کابل

نشر شده در: داستان

بدون نظر.

نظر دهيد


Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.