اندیشه های برتر در دیوان سید نادر شاه کیانی

بسم الله الرحمن الرحیم

سر محقق حسین فرمند

اندیشه های برتر
در دیوان سید نادر شاه کیانی

در میان دانشیان و سخنپردازان سدۀ اخیر کشور، زنده یاد سید نادر شاه کیانی، از سیماهای است، که با ایجاد حدود پنجاه و اند اثر منظوم و منثور، متأسفانه تا کنون کمتر محور توجه و مورد تحقیق و پژوهش محافل فرهنگی قرار گرفته است. یعنی چنانکه بایست جامعۀ فرهنگی حق او را ادا نکرده و هنوز جای پویش و پژوهش در مورد شخصیت، افکار و آثارش خالی و میدان جولان و تفرس برای خامه و خامه داران وسیع و فراخ است.
آنچه از بازمانده های ادبی و علمی او قابل دسترس می باشد، شماری چاپ شده و شماری هم به گونۀ نسخه های خطی منحصر به فرد است، که به اهتمام و هزینۀ منسوبان و ارادتمندان آن بزرگمرد استنساخ یا تکثیر گردیده است. هر چند کارهای انجام شده، به پاس مصؤن ساختن آثار مؤلف از خطر نابودی و دستبرد حوادث پر ارج و قابل قدراست، اما در بیشتر موارد بنابر سهل انگاری و گاهی هم کم سودای نساخان و اهتمام کننده گان جفاهای فراوان بر پیکر این فرآورده ها وارد شده، که جداً قابل تأمل و بازنگری میباشد، تا چاپ مجدد چاپ شده ها و هم چاپ نخستین نسخه های قلمی با کمترین نادرستی و اشتباه در اختیار ذوقمندان قرار گیرد.
مرحوم سید نادر شاه کیانی فرزند سید گوهرخان حسینی نسب که در سال ۱۲۷۴ هـ ش(۱). = مطابق ۱۳۲۴ هـ ق. در کولاب بخارا دیده به جهان گشود و تا ۱۳۴۹ خورشیدی، که جامه هستی در بر داشت دانشی مردی بود پر تلاش، عارفی واراسته و صاحب حال، رهبر مذهبی روشن نگر و خدمتگذار به مردم و میهن و دارندۀ تألیفات متعدد و رهنمود دهنده برای جامعه به گونۀ عام و برای پیروان مذهب اسماعیلیه به گونۀ خاص.

برخی از میراث های فرهنگی این سیمای روحانی و پویندۀ پهنۀ دانش وادب عبارت اند از: صد و یک حدیث، قوۀ واهمه، کلید سعادت، چراغ عرفان، گنجینۀ اسرار، موج گلها، کشف الاسرار، نیروی عشق، بیریا، تاریخ سلطانی، مشعل طور، تاریخ غریب، علامت مؤمن، نوای قدسی و…
جای مسرت است که کانون فرهنگی حکیم ناصر خسروبلخی، پیوست به کار کردها و ابتکارات فراوان در راستای گسترش فرهنگ و پاسداری از فرهنگ و فرهنگیان، این بار در پی آن شد، که که یاد سید نادر شاه کیانی را گرامی دارد و زمینۀ شناخت و معرفت هرچه بیشتر دانشیان و فرهنگدوستان را با آن سیمای فرزانه و آثارش فراهم سازد.
به پاس سهم گیری در این امر خجسته و با توجه به فرصت اندکی، که میسر آمد فقط دیوان چاپی مرحوم کیانی را که به سعی و اهتمام محمود و سید حسین در مطبعۀ رحیمی شهر بمبهی و بدون ذکر تاریخ زینت چاپ یافته است، محور کارقراردادم. این دیوان شامل ۲۴۱ غزل، چهارصد قصیده، دو مخمس، سه مثنوی و ۱۲۰ رباعی میباشد. سروده ها و منظومه های شامل دیوان، در مجموع از سرچشمۀ زلال معرفت و خدا شناسی آب میخورد و بازتابگر آگاهی، دانش، تجربه ها، دریافت ها، برداشت ها و پاره یی ازسیر و سلوک سرایندۀ آنها در وادی بیکران تصوف و عرفان است، که در کلیت تصویر یک عارف وارستۀ دانشگرا، حقیقت جو و مصلح را به دست میدهد. اگر ملک الشعرا بیتاب صلح با اعدا را بهتر از جنگ و لجاج خواند گفت:
نـــــــــــزد من با همه اعدا بیتاب
صـلح بهتر بود از جنگ و لجاج
سید نادر شاه کیانی در بیان دیگری ندای صلح خواهی بلند می کند:
بــه خود بکشاده ام دایم در صلح
تـــــــو ای نادر یکی از رهبر صلح

بــه نـــیک و بـد تـــوانی صلح بهتر
به جز جاهل که باشد منکر صلح
(سید نادر شاه کیانی، رسالۀ نوای قدسی، نسخۀ خطی به خامه سلطان علی ولد بختیاری، ۱۳۴۹،ص۴)
هرچند سید بزرگوار در سرایش سخن به تبعیت از مولانای بزرگ که گقته بود:
قــــــــــــافیه اندیشم و دلـــدار مــن
گــــــــــــــــویدم مندیش جز دیدار مـن
به آرایش های شعری و معیار های هنری کلام کمتر توجه مبذول داشته، ولی محتوا و مضمون را نیکو فربه پرورده، از عهدۀ توضیع و بیان حقایق و دقایق عرفانی در پیوند با زندگی اجتماعی پیروزمندانه به در شده است.
در یک نگاه شتابزده بر دیوان، با افکار نهادینه و آموزه های سازندۀ فراوانی ازین سخن سراری عارف آشنا می شویم، که می توانند در دستیابی به موفقیت های بزرگ این جهانی و آن جهانی و پی بردن به مدارج کمال و جمال انسانی نقش کلیدی را ایفا کنند. گزیده ها و گزینه های زیرین شاهد بی تردید مدعا و نماد راستین گرایش های برین و انسانمدارانۀ آن فرهیخته مرد تواند بود.
۱- همت مداری:
چشمداشت از دیگران و طمع از منعمان باعنقای همت او همسویی و سازگاری ندارد، بل می خواهد هر انسان، وادی دش وار گذار زنده گی را با پای همت در نوردد:
کرده ام دست طمع کوتاه ز منعمان دهر رانده ام در تختۀ شطرنج همت دانه را
(دیوان ص۵)
همای همتش، چنان بلند پرواز است، که هیچگاهی در دام مال و مقام گیر نمی افتد. به دادحق قانع است و از ریا تملق مبرا. از هیچ قدرتی هراس ندارد و فقط از گناه خود بیمناک است و در تشویش:
منـــصب و تنخواه نمی خواهم ز کس
هــــر چه از حق میرسد ماراست بس
مـــطــلـبم از هر دو عالم روی اوســــت
یــک قــلـم چـیـز دیگر نـبــــود هــوس
از ریـــــــــا و از تملــق عـــــــاریم
از گــــــــــناه خویش ترسم نه ز کس
ره کـــــجـــا در مـحــفــلـــم دارد جـهول
مــی نـــمـی نوشــم نترســم از عــسس
(دیوان، ص ۶)
باز آنچه گفته آمد، او نه تنها به عنوان اندیشمند سخته سرا، بل با درک رسالت یک عارف حقیقت گرا و پیشوای مذهبی ژرف اندیش وروشن نگر به خوانندۀ شعرش، درس اعتماد به نفس مناعت و بزرگ منشی میدهد و بار دیگر مفهوم والای این بیت بلند را در ذهن تداعی میدارد که:
رفتن به پای همت بیگانه در بهشت حقا که با عقوبت دوزخ برابر است
۲- دانش گرایی:
علم و دانش این پدیدۀ پر ارج، بیشتر مورد ستایش و تأکید شاعر می باشد. تا بدانجا که هم نشینی و هم صحبتی و دیدن روی اصحاب دانش را، همچون بادۀ معرفت روشنگر نور بخش می خواند وپیوسته در آرزوی رسیدن به این موهبت است:
شــــــــرابی بخش همچون روی دانــا
بــــــریزان در قدح از جــــــهد مینا
(دیوان، ص ۶)
بریزان بــادۀ چــون روی قــدح مارا
گریبان چاک گرداند زمستی صد مسیحا را
(دیوان، ص ۸)
یعنی بادۀ معرفتی که همچوی دیدار مردم دانا و اهل دانش نور بخش، سرور آفرین و فرحت افزا باشد.
باری هم نقش سازندۀ دانش و دانایی را در ساختن شخصیت ها و آفرینش زیبایی ها در پیرایۀ استعاره های رسا و دلنشین چنین به تصویر می کشند:
سرخ می گردد عذار گلرخان از تاب می
گربـــه جام می شعاع روی دانا افتد
(دیوان، ص ۴۲)
به باور نادر شاه کیانی افراد بی بهره از دانش، در شمار غافلان و حق ناشناسانی اند که نه خود را شناخته و نه حق را. بنابرین چشم از لقا و دل از دوستی این غافلان خدا نشناس برداشته و پیوسته در طلب فیض صحبت دانشمندان است:
نـــــــکردم چــــشم بــــا بیدانشان بــــاز
بـــــــه دانـــــشـــمـند تا محـفـل گرفـتم
چــــــــنان بـیــزارم از حـق نــاشناسان
کــــــه دل از مـــــردم غافـــل گـرفتم
(دیوان، ص ۸۸)
۳- خرد پسندی:
خرد پسندی و عقل گرایی در کلام او جایگاه برین دارد. در بیان نادری کار برد واژۀ «می» تعبیر عارفانه یی است از عقل و خرد، که در فراز و فرود و معابر دشوار گذار زنده گی فرزندان آدم را رهگشا می باشد آنجا که گوید:
بــیــا بــشـکـن ایـن جـام و پــیـمانه را
ز لـــعل لـــبــــــت بخش آن دانــه را
شــراب خــــــرد را بـریـزان بــه جـــام
بـــــــیارد به سر هوش دیوانــه را
از آن جـام تـا چـهـره رنــگـیــن کـنـم
به شور آورم عــــــــشق فرزانــــــه را
(دیوان، ص ۴)
خرد گرایی در مزرع ذهن شاعر ریشۀ عمیق و گسترده دارد. از این رو دل بستن و دل دادن به کم خردان پر زرق و شیرین حرکات را نا مناسب و مردود میشمارد:
دل بـــه خــوبان کــم خــــرد نـــــدهــید
گـــــرچه شـیـرینـــــش چو قند باشد
(دیوان، ص۴۷)
جایگاه و مرتبۀ برین خرد و عقل رادر قالب یک مثنوی باکمال صراحت و رسایی به تشخیص آورده است، که خوانش پاره یی از ابیات آن نه تنها روشنگر دیدگاه شاعر درین راستا، بل مشوق خوبی برای هر خوانندۀ روشندل و یا بصیرت در جهت همسویی با خرد و عقل میباشد:
عــقل را بـشـنــاس تـا یـابی نـجــــات
تـــــــا ابـــد نبـود حیاتت را ممات
عــقل دریایی است در عالـــم مــدام
مــــی برد هر کس ازو فــیـض تــمـام
عقــل انــــــسان را مــصـفا جوهریست
عقــل نبود آدمی را، چون خریست
حــــــضرت آدم خــــدا چون آفــــرید
عـــقل دادندش مــــر او را بــــر گـــزید
سعـــــــی کــــن از عقل یابی علم را
مــــــــر تـــــــرا آید هم از سوی خدا
ایـــــــن هـــــمه رمـــز حقیقت را بدان
عـــلــــــم تــا بـدهد نجاتت در زمان
آنـــــکـــــه نشناسد نداند عقل چیست
شــــرط انصافست بر حالش گریست
هـــــر کـــه را از عقل نبود آگـــهی
مـــــیــــرود زین دهر با دست تهی
(دیوان، ص ۱۲۳)
۴- جهل ستیزی :
جهل ستیزی و جاهل گریزی ویژه گی دیگریست که در دیوان مورد نظر بر جسته گی و برازنده گی دارد. شاعر در یکی از سروده هایش جاهلان و دنیا طلبان را بی بهره از جوهر معنونیت را همردیف با اهل ریا خوانده، بریدن و گسستن پیوند دوستی و ارتباط با آنان را تو صیه میکند:
نادر از جاهل و دنیا طلبان دوری کن بایدت دامنت از اهل ریا چیده بود
(دیوان، ص۳۶)
و با بهره گیری از صنعت حسن تعلیل جنگ مشتری و عقرب را که یک پدیدۀ طبیعی و نجومی است نتیجه رشک مشتری بر دوستی خود با مردم نادان می خواند که به هیچ وجه شایسته و پذیرفتنی نیست:
نادرا مشتری ازرشک به عقرب در جنگ
کــــه چرا دوستی با مردم نادان کـــردم
(دیوان، ص ۸۳)
در بیت زیرین در حالیکه عقل رهگشا را به ستایش گرفته، جاهل و نادان را نهایت سخیف خوانده است:
عـــــــــقل در یـــــابــد رۀ نایــــــاب را
مــرد نـــادان را کـــم از خـر یـافـتـم
(دیوان، ص۸۷)
جاهل ستیزی در ضمیر و اندیشۀ این سیمای خرد گرا و دانش پسند، کوبنده گی و تندی کم نظیر دارد، آنجا که گفته است:
بـــهتر بود از مردم نــادان شــرف خر
بــایــد ز خـری یـاد نـمـاید سر خم را
(دیوان، ص۱)

۵- نکوهش کبرو غرور:
ما و منی یا به بیان دیگر کبر و نخوت را صفت مذموم میداند و بروز و رشد آن در وجود انسان، این مخلوق ضعیف و ناتوان ، او را به تحیر وامیدارد :
مـــــــن در این حیرتم که خلق چرا
بــنـــدۀ مـــا و هــم مــریــد مــن است
(دیوان، ص۲۶)
رفتن در پی هواها و هوس های ناروا و افتادن در دام کبر و نخوت، در شیوۀ او ناپسند و مو جب نابودی و فروغلتیدن د رورطۀ هلاکت می با شد:
زمــــانه چهره میارای در توسن توهم
ز تـــنــــد رانی نخوت رمیده هارون شـد
(دیوان، ص ۳۵)

۶- مذمت دنیا پرستی:
تاختن بر دنیا پرستان مادی پرست و بی بهره از معنویت ، که مفهوم والای انسانیت و گرایش به نوعدوستی را به فراموشی سپرده اند ، یکی دیگر از ان آمو زه های برجسته در دیوان اوست. آقای نادری به خواننده حالی میدارد، که دل بستن به « دختر بازغۀ جهان» انسان را به وادی جنون می کشاند:
فریــب دخـتـر بازغۀ جهان مخورید
کـه هر که دل به قفاش بست مجنون شد
و تأکید میدارد که جهان نا پایدار ارزش دل بستن را ندارد و بایسته نیست که آبرو و عزت را با درم و دینار معامله کنیم:
نـــــــدارد ثباتی جهان دل چــــه بندی
نـــــــــــه من آبـــرو با درم می فـروشم
(دیوان، ص ۵۷)
با بر داشت این چنینی از جهان بی ثبات و کم مقدار، ناروایی ها و فتنه انگیزی های غداران زمان، او را به ستوه آورده، فریاد سر می دهد:
فارغ نیم ز کشمکش دهر یک زمان
از گـــــیر و دار مردم غدار یک زمان
(دیوان، ص ۲۶)
و ستمباره گانی را که جبارانه بر میکدن خون بیچاره گان و بینوایان حریص اند، جفا کار و غدار می خوانند:
تـــو خون کبوتر زده ای باز شکاری
گــــردیده ترا سرخ ز خونم سر منقار
نـــــادر کند از جور و جفای تو شکایت
در مـشرب ما نیست کم از مردم غدار
(دیوان، ص ۵۵)
دوری از سیه کاری و بد کرداری، تحمل در گزینش دوست و هم صحبت، اشتناب از سالوس و ریا، گرایش به حق پرستی و حقجویی، پند نیوشی از بزرگان و ادیبان، سرعت در عمل و ده ها آموزۀ خوب و اندیشۀ برین دیگر صفحات این دیوان را آذین بسته اند، که در گزینش مسیر درست و سالم زنده گی خواننده را یاری و رهنمایی میکنند.
پایانۀ این نوشته، غزل آموزنده و رهنمود دهندۀ را قرار میدهیم که ظاهراً در تنبیۀ فرد «بی ادبی» سروده شده و او را از کار کردهای نا شایست بر حذر و به رعایت حد ادب و مراتب تهذیب تشویق میدارد:
از سر بی مغز سودا دورکن ای بی ادب
حرف پیر معرفت منظور کن ای بی ادب
کار های نامناسب در خور شخص تو نیست
عرض کردم بنده را معذور کن ای بی ادب
چشم بی شرم ترا یک لحظه ترس و شرم نیست ساده دل هر کار را دستور کـن ای بی ادب
ای سیه دل با سیه کاران چه داری قهر و نـاز
چشم دل روشن چو شمع طورکن ای بی ادب
خود سری بر تو نمی زیبد تو خود رو نیستی
خویش را از چشم بد مستور کن ای بی ادب
(دیوان، ص ۱۶)

۱) آقای نیکپی ولادت شاعر رادر سال ۱۲۷۶ هـ ش نگاشته است.

از تحقیقات محترم سرمحقق غلام حسین فرمند عضو علمی و معاون اکادمی علوم افغانستان و عضو کمیتۀ علمی کانون فرهنگی حکیم ناصر خسرو بلخی.

نشر شده در: اخبار و گزارشات, دانشمندان و متفکرین, فصلنامه حجت, مقالات, کليات شعر و ادب

بدون نظر.

نظر دهيد


Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.