کلمه حجت در روند فرهنگ ما
نویسنده: نیلاب رحیمی
منبع: فصلنامه ی فرهنگی، ادبی و پژوهشی حجت، سال اول، شماره اول، حمل-جوزا ۱۳۶۹
حجت یک کلمه عربیست و نخستین منبعی که مفهوم آنرا به صراحت افاده می کند . قرآنکریم است، خداوند درین باره چنین مهربا نی می نماید : ( وتلک حجتنا اتینا ابراهیم علی قومه نرفع درجت من نشاء ان ربک حکیم علیم .) ؛یعنی « اینست حجت ما دادیمش ابراهیم را بر قوم او . بلند می کنیم مرا تب کسی را که می خواهیم . هر آیینه پروردگار با حکمت وداناست.» (۱)
وجای دیگر باز هم در قرآنکریم در مورد این کلمه می خوانیم : «قله فلله الحجه البا لغه فلوشاء لهدا کم اجمعین» بگو ای پیغمبر (ص) برای خدا حجت بالغه است. پس اگر مشیتش قرار می گرفت همه شما را هدایت می کرد . (۲) از آیات مبارکه قرآن کریم چنین برمی آید که حجت کاربرد اثباتی دارد و برای تثبیت کردن و به کرسی نشاندن ادعا در برابر طرف مقابل ویا مدعی بکار می رود و روی هم رفته توانمندی مدعی را روشن می سازد و همین توانایی زمینه را برای سیر نفوذ این کلمه در علوم مختلف مساعد گردانید وجولانگاه آنرا در فلسفه، حکمت، منطق ، فقه و ادب وهنر وسعت داد . خراسانیان از همان روزگاری که با قرآن این کلام ازلی و ابدی خدا انس پیدا کردند و آنرا کتابی فیاض و منبع همه آموزشها و دانشها یافتند، پیوند خود را برآن استوار کردند واز آن بهره ها گرفتند وسطح اندوخته های علمی، ادبی و فرهنگی خویش را در پرتو رهنمود های این کتاب آسمانی بالا بردند . از جمله بهره گیری های گسترده ای که از قرآن مجید به عمل آوردند، یکی هم در یافت مفهوم کلمه حجت است که با پی بردن به معنای آن، از این کلمه در علوم دیگر نیز استفاده کردند واز تراکیب آن القابی برای یک تعداد دانشمندان نخبه و فرهیخته یی که در روزگار خویش از دانش، سرآمد دانشمندان و دانشداران بودند، بمیان آوردند: چون حجت الحق ابن سینا – حجت الاسلام امام غزالی حجته العصر – حجته الزمان ، و حجته استوار قرآنکریم را گفتند.(۳)
نظامی گنجوی در نعت سرور عالم و آدم حضرت محمد مصطفی (ص) چنین می گوید:
فرستاده خاص پروردگار رساننیده حجت استوار
محمد کازل تا ابد هر چه هست به آرایش نام او نقش بست.(۴)
در فرهنگ مصطلحات عرفا آمده است: “مراد از حجت حق بر خلق انسان کامل است.” (۵) انسان کامل در فرهنگ اسلامی به کسی گفته می شود که به اوج کمال انسانی در سیر عرفانی رسیده باشد. اولین کسی که نخستین بار این اصطلاح را به کار برد محی الدین ابن عربی معروف به شیخ اکبر (متوفی ۶۳۸) می باشد. او در فصوص الحکم که یکی از منابع غنامند و مایه ور عرفان است به خاطر شناسایی کسی که به بلوغ عرفانی و اسلامی می رسد اصطلاح “الا انسان الکامل” را به کار گرفت بعد از آن عارف بلند مقام قرن هفتم ماورالنهر عزیزالدین نسفی (متوفی ۷۰۰ه) به خواست رهروان راه عرفان در شناسایی مراحل و مراتب به سیر عرفانی بیست و یک رساله را نوشت و نام مجموع آنها را “انسان کامل” گذاشت. (۶) آنچه می دانیم این است که انسان کامل در سیر صعودی خود به جانب کمال انسانی و رسیدن به بلوغ عرفانی که نیل به حقیقت اصلی است همان جولا نگاه انسان را که از لجن تا روح خداست در پرتو عشق طی می کند و می رسد به جای که از خود فانی و در حق باقی می شود. فرهنگیان ما کلمه حجت را با درک هویت آن در فرهنگ و ادب به معانی ذیل به کار برده اند: حجت به “ضم اول” دلیل و برهان. (۷) ناطق، استوار، محکم، مبین، قاطع، موجه و درست.(۸) سبب، موجب، استدلال، امر، قضا، فتوای قاضی و حجت کردن به معنی قصد کردن، فتوا دادن، دلیل آوردن و عذر آوردن و همچنان “حجتانه” به معنی شهادت نامه “حجت نمای” به معنی قیاس کننده و “حجتی” به معنی شخص بحث کننده و نیک دلیل آور (۹) امده است. هر یک از معانی متذکره در فرهنگ و ادب خرسان کار برد ویژه دارد که پژوهش و تحقیق مزید را ایجاب می نماید. در باره حجت قاطع از خضرت مولانا بزرگ در مثنوی میخوانیم :
ای دغا تا چند خایی ژاژ را حجت قاطع بگو چبود دعا (۱۰)
و از شاعر دیگر در این مورد آمده است:
به دلبری قد شرین شمایلی که تراست هزار حجت قاطع به نیشکر گیرد (۱۱)
در باره حجت موجه از حافظ آمده است:
برغم مدعیانی که منع میکندم جمال چهره تو حجت موجه ماست (۱۲)
راجع به حجت گویا خاقانی می گوید:
نافه را کمیخت رنگین سرزنشها کرد و گفت نیک و بد رنگی نداری صورت زیبای من
نافه گفتش یافه کم گو کایت معنی مراست و اینک اینک حجت گویا دم بویای من (۱۳)
حجت با رد از حضرت مولانای بزرگ:
حجت با رد رها کن ای دغا عقل در تن آور با خویش آ (۱۴)
حجت انکار از مثنوی:
حجت انکار شد انشار تو از دوا بدتر شد این بیمار تو (۱۵)
حجت شرعی از مثنوی:
گفت داود این سخن ها را بشو حجت شرعی درین دعوی بگو
تو روا داری که من بی حجتی بنهم اندر شرع باطل سنتی (۱۶)
از پیشینه های دور در جریان معاملات در جامعه خراسانی حجت ستدن و حجت دادن یک رسم مروج و سخت مورد احترام و رعایت بوده است و این شیوه در دیوان قضا نیز راه یافته و سندی بنام “حجت خط شرعی” به وجود آمد که غیر از قباله و اسناد معتبر محاکم بود. امیر عنصرالمعالی کیکاوس بن وشمگیر که از شهزاده گان روشنفکر و روشن رای قرن پنجم هجری شمرده می شود، مدتی را در دربار سلطان کبیری غزنه محمود سپری کرده او در کتاب رهنمود دهنده که برای پسرش گیلان شاه نواده دختری سلطان محمود غزنوی نگاشته است درین باره چنین می گوید: «بی دو گوای عدل چیزی خویش به نزد هیچ کس ودیعت منه و بدان چه دهی حجتی از وی بستان تا از داوری رسته باشی.» (۱۷) بر همین منوال راجع به حجت دادن باز هم پسر خود را چنین اندرز میدهد: «و در معاملت به حجت دادن و ستدن هشیار باش که چون حجت بخواهی دادن تا نخست حق به دست نگیری حجت از دست مده.» (۱۸) الحق که تا امروز همین شیوه کار در حجت گرفتن و حجت دادن مراعات می شود، و با گذشت صد ها سال باز هم توانمندی خود را حفظ کرده است. رسم ها به زنده گی چندان بر چسپ قوی نداشته با شند با گذشت زمان مندرس مندرس شده از هم می پاشند، اما آن نهادهای که زنده گی اجتماعی متکی بر رعایت آنهاست کهنه گی نمی پذیرند و گذشت سال ها ریشه و پایه آنان را استحکام بیشتر می بخشد.
کاربرد دیگر “حجت” برای غلبه به خصم است که او را مدعی الیه باید گفت که در میدان محاکمه و یا عرصه دعوی عملی می شود. در دیوان قضای خراسان نمونه های آن بسیار است و هم چنان در تواریخ و کتب ادب نشان های آمده که برای فرو کشیدن و یا کشتن بزرگان حجت ها ارائه کرده اند.
داستان حسنک میکال در تاریخ بیهقی را همه میدانیم که چگونه به بهانه بردارش کردند و نام او را در دفتر بزرگان مسجل نمودند و کسانکه درین راه فتنه گری نمودند شرمسار ابدی شدند.
داستان دیگری که برای کشتن بزرگان حجت آوردن را نشان میدهد، زمینه سازی برای قتل افشین شهزاده اسروشنه مقیم بغداد است. این مرد با کفایت را معتصم باالله عباسی برای مقابله با بابک خرم الدین به طبرستان فرستاد او به دسایس الحیل توانست که آن شیر بیشه آزادی خواهی و سرافرازی را به بغداد آورد و به دست خلیفه عباسی بسپارد این موفقیت و دلاوری شهرت و مقام افشین را در انظار صعود داد. رسم عباسیان همیشه کشتن دوستان با ایثار و فداکار بود و کسانکه سر به کف گرفته بخاطر پایه داری خلافت آنان جان نثاری می کردند و به پیروزی ها نایل می آمدند از مقام و مکنت آنان هراسیده بعد از اندک مدتی با کاربرد دسایس گوناگون او را از پا در می آوردند و نطع قدرت سرش را از تن جدا می کرد و از بدنامی ابدی هیچ نگرانی نداشتند و وقاحت ایشان را کسانی که هوشیار بودند بخوبی می دانستند چنانکه مرد شمشیر و سیاست رویگر زاده سیستان یعقوب لیث صفاری این خصلت مذموم خلفای بغداد را به خوبی میدانست از آنرو ابداً تسلیم ایشان نشد و به حیله های شان گوش فرا نداد. (۱۹) اما افشین نیز به همان سرنوشت ابومسلم خراسانی، آل برمک و دیگران گرفتار آمد و او را به بهانه یی فراگرفتند، و محاکمه کردند. عوفی می گوید که “امیرالمومنین ائمه را بخواند و به حضور افشین و برو حجت لازم گردانید.» (۲۰) و با این حجت لازم کردن افشین را کشتند. هیچ حجتی برای کشتن او بجز شهرتش نبود. علاوه بر آن او عرب و عجم را یکسان می خواست و درین راه مبارزه می کرد. شهاب الدین سهروردی مرد بزرگی که حضرت شیخ جلیل سعدی شیرازی را به روی آب دو اندرز فرموده بود. در فتوت نامه یی که نبشته است در باره حجت آوردن چنین می گوید: «چون عبدالرحمن به زبان خویش اقرار کرد و بر گناه مقر شد و حجت نیاورد، اگر حجت آوردی خجالت زیادت گشتی.» (۲۱) زین الدین واصفی از شمار آن عده وقایع نگارانی است که خامه سهر انگیزش واقعاً در ثبت وقایع اعجاز کرده است. او آنچه را در دوره تیموریان هرات برای العین دیده در اثر خود آورده است، از جمله در زمینه حجت آوردن بخاطر رهانیدن خویش چنین می گوید: «با وجود آنکه نشان مشتمل بر پرسش احوال او فرستاده شد. تا عنایت عرضه داشت او نرسید از او بغایت غریب نمود. معلوم نیست که به سنت که عمل کرده و به چه حجت از نیشتر طعن و اعتراض خلاص خواهد شد.» (۲۲) و آن بود مردانکه در فراز و فرود زنده گی با یک مشت رویداد مواجه بودند از آوردن حجت به خاطر رهایی خویش از درگری ها نا گزیر می شدند؛ اما ماهیت حجت ها آشکار می شد در صورت منفی بودن بر شخصیت ها لطمه وارد می گردید و عوفی در اجتناب از این حالت چنین می آورد: «پس مرد آنست که در عطار دولت باوار باشد که صید سعادت دو سرای به دست آورد. نه چنان که چون دجاج از برای دانه افتقار به لجاج و حجاج مستغرق شود.» (۲۳) کاربرد حجت در ساحات علوم مختلف خصوص به اقتضای همان علم است. در نزد محدثان و در حوزه علم حدیث حجت به کسی گفته می شود که، سه صد هزار حدیث را با متن و اسناد و احوال راویان و خصوصیت های دیگری از حفظ داشته باشد. (۲۴) از تعین حد پیداست که حجت شخص سخت مهمی در حوزه های علم حدیث است.
حجت در مقولات فلسفی و حکمی کاربرد وسیع دارد و دانشمندان که با فلسفه شرق مانوس اند به این حقیقت بیشتر مطلع اند. ناصرخسرو حکیم و دانشمند گرانمایه و کسی که با اندیشه فلسفی در شرق نقادانه برخورد کرده است می گوید: «و حجت آن آوردند بر دوام بقای عالم که گفتند نفس جوهری نا متناهی است و رسانیدند مر او را به لذات باری سبحانه بر او رحمت است و رحمت باری نیز نامتناهی است.» (۲۵)و همین دانشمند در جای دیگری باز هم درین مورد می گوید: «اما حجت برآنکه طبایع اندر جسم صورت هاست نه اعراض است. آنست که عرض آن باشد که چون او از حامل خویش برخیزد، حامل او موجود باشد.» (۲۶) در فلسفه شرق که بعد از قران کریم از آبشخور اندیشه های یونانی سیراب شده است و از نو افلاطونی که حکما حوزۀ اسکندریه پایه آن را در مسیر اندیشه شرق نهاده اند بهره ها اندوخته است. کلمه حجت کاربرد وسیعی دارد.
در آثار یکی از دانشمندان بلند پایه مقام خراسان در فلسفه چون ابن سینای بلخی، امام محمد غزالی، ابوریحان البیرونی و امام فخرالدین رازی به زبان فارسی دری باقی مانده است. کلمه حجت و یا معنای آن را که “برهان و دلیل» است زیاد بکار برده اند.
در علم منطق که شاخه از فلسفه است، حجت سخت جلب توجه قرار گرفته است. محمدعلی تهاونی می گوید که یکی “حجت الزامیه” است و آن حجت است که به وسیله آن در الزام کردن و یا حصر نمودن خصم کوشش می شود. (۲۷) و این یکی از مقولات منطق است. در علم منطق راجع به حجت چنین آمده است: «حجت دلیل و برهان در منطق معلوم تصدیقی که موصل به مجهول تصدیقی باشد: مانند عالم متغیر است و هر متغیر حادث است که موصل اند به، پس از عالم حادث است.» حجت خود بر سه قسم است قیاسی، استقراری، تمثیل. حجت اقناعی: حجتی است که مفید گمان باشد نه یقین مقصود از آن گمان به مقصود باشد؛ مانند متواترات و غیره که قیاسی خطابی است. حجت الزامی: مرکب از مقدمات مسلمه نزد خصم است که مقصود از آن اسکات و الزام خصم باشد. حجت قطعی: حجتی است که مفید یقین باشد و مقصود از اقامه آن رسیدن به نتیجه قطعی باشد. (۲۸)
ملا صداری شیرازی که او را خاتم الفلاسفه می گویند و در فلسفه اسلام به شیوه ارسطویی، چهره ایست تابناک و شخصیتی است متبحر. او در کتابی که بنام “منطق” تالیف کرده در باره حجت چنین ابراز نظر می نماید: «مهم ترین حجت های قیاس گفتاریست که از قضایایی فراهم آمده باشد و از جهت صورت گفتاری دیگری لازمش بوده باشد» قیاس اقسام و انواع مختلف دارد که بصورت مختصر عبارت اند از: قیاس مساوات (قیاس مرکب)، قیاسی اقترانی،قیاسی استثنایی، قیاس خلف، قیاس مستقیم، قیاس دور، قیاس خصم، قیاس فراست. استقرا و تمثیل. و تمثیل از همه حجت ها ضعیف تراست. (۲۹) که هر یک از قیاس های تذکر یافته توضیحاتی دارند که البته آوردن تشریحات آنان سخن را به طوالت می کشاند، و از مفهوم (این کلمه در سیاست نیز استفاده میشد و سیاستمداران روزگار گذشته که می خواستند روابط دربار خود را با ضوابط سیاسی برقرار کنند و از آن در دور کردن و نزدیک ساختن مردمان کار گیرند. بیشتر به حجت آوردن و حجت گفتن متوسل می شدند و از طریق زبونی خصم و خود کامگی خود را روشن می کردند و اگر کسی تقرب می جست بازهم به حجت آوردن نیاز داشت وحجتی در کار بود تا بتواند وسیله قرب دربارگاه صاحبان زور و زر شود. زین الدین محمود واصفی این حالت را در یک داستان بسیار خوب تمثیل کرده است «پهلوان درویش محمد بداند: که چند نوبت از روی تاکید و حجت حکم فرمودیم که هر گاه از موکب همایون دور ماند حالت و حاجت خود را به وسیله عرضه داشت به عرض رساند.» (۳۰) و در همین داستان از روی تاکید می گوید: «بداند که در ویژه حاجت در درگاه شهریار آن حجت است معتبر.» (۳۱) و این حجت معتبر به جز حجت استبعاد چیزی دیگری نیست. انسانی که در دستگاه خلقت ازاد است و آزاد به دنیا آمده است او را در مقام هستی عالم صغیر میدانند؛ اما حیف و دریغ به مقام تنزیل می کند که حجت معتبر به خاطر زنده ماندنش داشتن کاسه در ویژه در بارگاه شهریاران است. پس ازین که در مراحل که آنهم بر سبیل ایجاز برشمردیم، باید اضافه نمایم که آنگاه شیعه اسماعیلیه هر کسیکه به اوج توانمندی علمی و تبلیغی خود رسیده باشد به مقام و مرتبه حجت از طرف امام برگزیده می شود.
ماخذ:
- قرانکریم – سوره انعام آیت، (۸۴).
- قرانکریم – سوره انعام آیه، (۱۴۹).
- رک، لغتنامه دهخدا حرف، (ح).
- نظامی گنجه وی- خمسه نظامی.
- داکتر سید جعفر سجادی، فرهنگ مصطلحات عرفا و متصوفه طبع تهران، ۱۳۳۹ش، (ص ۱۴۳).
- داکتر ناصر الدین صاحب الزمانی- خط سوم، چاپ تهران سال ۱۳۵۱ ش (ص ۵۷۷).
- غیاث الدین محمد، غیاث الغات، به کوشش دبیر سیاقی، طبع تهران، سال ۱۳۳۷ ش، (ج۱٫ ص ۳۳۹).
- محمد پاشا شاد، آنندراج ، به کوشش دبیر سیاقی، طبع تهران، سال ۱۳۳۶ ش، (ج۲٫ ص ۱۴۹).
- علی اکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی، چاپ تهران، سال ۱۳۴۳ ش، (ج۲٫ ص ۱۲۱۳).
- حضرت مولینا، مثنوی معنوی، دفتر سوم، چاپ کابل سال ۱۳۴۳، (ص۱۷۴).
- رک، آنندراج ۲- ذیل کلمه (حجت).
- لسان الغیب، حافظ شیرازی، دیوان، طبع بمبئی، سال ۱۳۲۲ ق، (ص۸۳).
- خاقانی شروانی، دیوان اشعار، نشر امیر کبیر، سال ۱۳۳۶، (ص۲۹۱).
- رک مثنوی شریف، دفتر سوم، چاپ کابل، (ص۱۷۴).
- رک مثنوی شریف، دفتر چهارم، (ص۲۳).
- مثنوی شریف، (ص۱۷۵).
- عنصر المعالی، قابوسنامه، به کوشش داکتر یوسفی، طبع تهران سال ۱۳۵۲، (ص۱۱۰).
- همان کتاب، (ص۱۷۳).
- تاریخ سیستان، به کوشش ملک الشعرا بهار، طبع تهران، سال ۱۳۱۴، (ص۲۶۷).
- سدید الدین محمود عوفی، جوامع الحکایات (جز دوم از قسم سوم) به کوشش مظاهر مصفا و بانو مصفا، طبع تهران، سال ۱۳۵۳، (ص۵۴۷).
- شهاب الدین عمر سهرودی، فتوت نامه (شماره ۱۴ از رسایل جوانمردان) با مقدمه هنری کربن و کوشش مرتضی صراف، طبع تهران، سال ۱۳۵۲، (ص۱۳۱)
- زین الدین محمود واصفی، بدیع الوقایع، به کوشش الکساندر بلدروف، طبع تهران، سال ۱۳۴۹، (ص۵۱۱).
- رک، جوامع الحکایات، (ص۴۲۵).
- مولوی محمد علی تهاونی، کشاف اصطلاحات الفنون، طبع کلکته، سال ۱۸۶۲٫م، (ج۱ ص۲۸۴).
- ناصر خسرو، زاد المسافرین، به کوشش محمد بذل الرحمن، طبع لیدن، سال ۱۳۴۱ق، (ص۲۷۳).
- همان کتاب، (۳۸۹).
- رک، کشاف اصطلاحات الفنون، (ص۲۸۴).
- رک، فرهنگ داکتر محمد معین.
- ملا صدرای شیرازی، منطق نوین، ترجمه عبدالحسین مشکوه الدین، طبع تهران، سال طبع ندارد. (ص۸۵-۸۶-۸۷).
- رک، بدایع الوقایع، (ج۱ ص ۵۱۲).
- رک، بدایع الوقایع، (ج۱ ص۵۱۴).