«رند » «قلندر» در اشعار بعضی از شاعران قدیم زبان دری

«رند » «قلندر» در اشعار بعضی از شاعران قدیم زبان دری

نویسنده: پوهاند دکتور عبدالقیوم قویم

منبع: فصل نامه فرهنگی، ادبی و پژوهشی حجت،  سال دوم، صفحه ۱-۸، شماره اول،  حمل – جوزا۱۳۷۰

تصوف به حیث یک جریان فکری در قرون وسطی، برای پرورش ذهن انسان و رهایی او از چنگال تنگ نظری‎‌ها و نابسامانی‌‎های زنده‌گی، توانست به موفقیت‌هایی نایل شود. ادبیات عرفانی و رونق یافتن آن در آن دوران، به روشنی گواهی می‌دهد که مردم در آروزی دور شدن از دایره زجر و تعدی بودند، بهمین سبب تصوف پناه گاه روحی مردم شده بود.

در حقیقت صوفیان واقعی به جانبداری از عدل و انصاف بر خاسته بودند و جوان‌‎مردی را در عدل و انصاف می‌دانستند. آن‎‌چه با ارتباط به موضوع پیام صوفیه در رهایی مردم از زیر یوغ منفعت جویی جلب توجه می‌کند، همانا روش ملامتیه و راه قلندری ورندی است. این روش بمثابه واکنش درونی و عملی در تصوف در برابر خود نمایی‌ها و غلو در ظاهر سازی قیام کرد و آرمان والای مردمی و انسانی را بر هر آرزومندی دیگر ترجیح می‌داد و آن راتلقین می‌کرد.(۱) روی همین علت بود که اصناف پیشه وران از پیام صوفیه پشتیبانی می‌کردند. ترغیب صوفیه به کسب و کار نکوهش ز راندوزی وتمول و عدم دست‌گیری از محتاجان و بی‌نوایان از مواردی بود که می‌توانست توجه عامه مردم را به خود جلب نماید.(۲)  شاید یکی از علل رجوع مردم به تصوف این بود که این مسلک مخصوصا در جریان خون‌ریزی‌ها و گسترش ظلم و تعدی یغماگران چنگیزی با ارایه تعلیمات منتنی بر تصفیه نفس و تزکیه باطن، توانست زمینه آرامش فکری مردم را نشان بدهد.(۳)

وقتی در عرفان درویشی حرف به میان می‌آید، مراد ازترجیح دادن درویشی به مصداق دوام درویشی حرف یا محتاج نیست، بلکه مقصود این‌ست که متصوفه در اشعار  خویش از طریق ارایه مفاهیم عرفانی، با هر نوع زشتی و مردم آزاری مجادله نموده‌اند.(۴)

در میان اهل عرفان و دراویش گروهی هستند که آن‌ها را رند و قلندر یاد کرده‌اند. آیین رندی و قلندری مظهر چنان اعمالی است که کاملا در جهت مخالف ریا کاری در تصوف قرار دارد. از همین جهت در اشعار بعضی از سخن‌وران  قرن‌های۷-۸ ه. و قرن‌های بعد از رندی و قلندری توصیف‌های جالبی بعمل آمده است. ضمنا در اشعار آنان در ارتباط به محتوای این دو مفهوم به مطالبی بر می‌خوریم  که مبین بهترین غایه‌های انسانی  و نمودی از تمایلات مردمی در ادبیات عرفانی به شمار می‌رود. پیش از این‌که چنان مطالب را در اشعار گوینده‌گان از نظر بگذرانیم، بی‌مورد نخواهد بود تا راجع به معنای کلمه رند و قلندر اندکی صحبت نماییم:

بنابه قولی رند با کلمه« رنود» پیوند می‌دارد و آن یک نوع گیاه است که در نزدیکی کوه نجد می‌روییده است.(۵) اکثر مولفان لغتانه‌ها در شرح این که خاموشند، تنها بعضی از لغت ناه‌هایی که پس از قرن‌های ۹-۱۰ ه تالیف شده، توضیح مختصری از این کلمه داده‌اند. از جمله معنای لغوی رند را علی اکبر نفیسی در « فرهنگ نفیسی» چنین شرح کرده است:   « رند – مردم زیرک و هوشیار و غدار و بی‌باک و حیله باز ولا ابالی و بی‌قید و آواره، ابن سبیل  و گستاخ و شوخ  و منکر اهل قید، … و کسی‌که ظاهر خود را در ملامت دارد و باطنش سلامت باشد و رندان  خاک بیز، باریک بینان دقیق نظر، کسی‌که دقیقه‌یی از دقایق تحقیقات فرو نگذارد. یعنی همیشه در جستجو باشد..»(۶)

چنین فکر را مولفان  بعضی فرهنگ‌های دیگر از جمله مولف برهان قاطع و نیز آثار تحقیقی تایید کرده‌اند.(۷) از تحقیقات قربان واسع در این مورد می‌توان استنباط کرد که کلمه رند در ادبیات دری به سه معنی به کار برده شده است:

ج) معنای لغوی- او باش، حیله باز، مکار، هوشیار، بی‌وفا،.

ب) معنای مجازی- عاقل، فرزانه، بی قید، نا ترس،  کسی که قانون و رسم و قاعده معمول را رعایت نکند.

ج) معنای اصطلاحی تصوف – کسی‌که ظاهرش ملامت انگیز و باطنش سلامت و منکر هر گونه بد بختی باشد.(۸)

به هر حال رندی در قرون وسطی نوعی از جنبش‌های عرفانی به شمار می‌رفت و پیروان آن توانستند وظیفه اجتماعی خویش را در قبال داعیه جانبداری از مردم مظلوم  ترغیب راست کاری و دوری گزیدن از لوث ریا ایفا نمایند.

رهروان این مشرب‌ها به این نام افتخار می‌کردند، در حالی‌که مخالفان شان رند و قلندر را نام‌های خوشایند می‌انگاشتند. یکی از اقدام شاعرانی‌که به مفهوم رندی در اشعار خویش اشاره کرده، سعدی شیرازی است. لیکن وی رندی و پارسایی و زهد وفقاهت را به هم آمی‌خته است. آن‌چه که از تذکر قاسم تویسرکانی در باب سخن سعدی مستفاد می‌شود،  این‌ست که وی در بر داشت خود از کلمه مذکور بینش ویژه نسبت به بعضی از شاعران دیگر، مثلا حافظ داشته است. سعدی گوید:

تو پارسایی و رندی بهم کنی سعدی

می‌سترت نشود مست یا منصور(۹)

لیکن حافظ خود را درویش و قلندر می‌خواند و آن را شعار خویش می‌سازد، بهمین سبب به دولت فقر می‌نازد و بر پادشاهان افتختار می‌کند، کلمه‌های رند و قلندر تنها در اشعار سعدی و حافظ نی، بلکه در اشعار سخن‌وران دیگر چون عبید زاکانی، کمال خجندی و امثال این‌ها نیز باز تاب یافته است این شاعران  در هاله مفهوم  رندی و قلندری بر بد کرداران سخت تاخته  و آن‌ها را به باد  نکوهش گرفته‌اند. بقول حافظ شیرازی رندان مست آنانی‌اند که از راز نهانی خبر دارند. در حالی‌که صاحبان عالی مقام از این راز بی‌خبرند:

راز درون پرده ز رندان مست پرس

کش حال نیست صاحبان عالی مقام را

طبیعی‌ست در چنان شرایطی که گروهی از اشخاص نان خود را از راه تذویر بدست می‌آورند، حافظ به تعریض و کنایه نان آنان را«حلال» و آب خودش را « حرام » می‌گفت. حافظ درست گفته بود که طریقه رندی همانند راه گنج بهمه مردم آشکار نیست:

فرصت شمر طریقه رندی که این نشان

چون راه گنج بر همه کس آشکار نیست(۱۰)

یا جای دیگر گوید:

مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز

ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست(۱۱)

حافظ، زاهد را مخاطب قرار می‌دهد و می‌گوید که از کوچه رندان به سلامت گذر کن تا ترا صحبت چند شخص بد نام خراب نسازد. از این بیت معلوم می‌شود که رندان و قلندران در نزد زاهدان ارجی نداشته‌اند، برای مقابله با این پندار شاعر با کنایه این تصویر را مورد نکوهش قرار می‌دهد:

زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر

تا خرابت نکند صحبت بد نامی چند(۱۲)

حافظ مانند ریا کارانی نیست که از طریق بجا کردن راه و رسم خویش جلو حرص و طمع را گرفته نتواند. او به صراحت اظهار می‌دارد که در مسلک رندی به فتوای خرد، حرص را به زندان کرده است:

سال‌ها پیروی مذهب رندان کردم

تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم(۱۳)

حافظ رندی و قلندری را از دست‌گاه شاهنشاهی برتر می‌داند، به این سبب یاد آور می‌شود که رندان و قلندران  تاج شاهنشاهی را می‌ستانند و می‌‍دهد:

بر در می‌کده رندان قلندر باشند

که ستاند ودهند افسر شاهنشاهی(۱۴)

بهمین ترتیب، بیش از سی مورد دیگر، شواهد شعری در دیوان حافظ در رابطه به ایضاح مفهوم رندی و قلندری آمده است.

عبید زاکانی، شاعر آتشین زبان در این مورد نیز سخنان قابل توجه دارد. او با مقایسه رندی و روش‌های دیگر متداول عصر خویش، ریا کاران را به باد انتقاد می‌گیرد و سخنان آنان را باطل و ترهات می‌خواند. بنابران به دیگران  خاطر نشان می‌‎سازد که برای رهایی از این تنگنا باید رندی را اختیار کرد:

رندی گزین که شیوه ناموس ورنگ وبو

غیر از خیال باطل و جز ترهات نیست(۱۵)

او هم‌چنان از صفایی و پاک دلی رندان سخن می‌گوید و کوی مغان را که جای‌گاه رندان است، از هر جای دیگر و شیوه آنان را از هر شیوه دیگر برتر می‌انگارد:

نه به ز شیوه مستان طریق و راهی هست

نه به ز کوه مغان گوشه‌یی و جایی هست

ز کنح صومعه از بهر آن گریـــــــزانم

که در حوالی آن بوریا، ریایی هست

گرت دیر مغان ره دهند از آن مگذر

قدم بنه که در آن کوچه آشنایی هست(۱۶)

عبید حتی در مسلک قلندری خود را سلطان وقت خویش می‌خواند بدین ترتیب به رتبه و مقام پادشاهی تمسخرمی‌کند و اظهار می‌دارد که در مسلک رندان هیچ گونه نیرنگ و فریب وجود ندارد.

جوق قلندرانیم بر ما قلم نباشد

بود وجود مارا پاک از عدم نباشد

سلطان وقت خویشیم گر چه ز روی ظاهر

لشکر کشان ما را طبل و علم نباشد

جان در مراد یابی در حلقه یی که ماییم

رندان بیتوا را نیل و بقم نباشد(۱۷)

عبید در واقع رندی را مایه رست‌گاری می‌داند، بهمین سبب در رساله صد پند می‌گوید:« دست ارادت در دامن رندان پاک باز زنید تا رست‌گار شوید.»(۱۸)

کمال خجندی نیز خود را رند می‌خواند و در بیت ذیل می‌گوید:

سخن از مطرب  و می گو به من رندنه وعظ

که سخن‌های دگر درد سر آورد مرا (۱۹)

او ازغایت رندی اگر خریداری پیدا می‌کرده، صلاح زهد و تقوی را به جای باده می‌فروخته است:

کمال از غایت رندی اگر یابد خریداری

به جای باده بفروشد صلاح زهد و تقوی را(۲۰)

کمال از از دولت رندی، به سر بلندی رسیده است، بدان سبب گوید:

سر بلندی بین که باز از دولت رندی مرا

بر سر دوشی که دی سجاده بود امشب سبوست(۲۱)

به نظر کمال میان رندی و زاهدی دریاهای زیادی از باده است، بنابران هیچ‌گاه زاهد نمی‌تواند به مرتبه رند برسد:

میان زاهد و رندان ز باده دریاهاست

دوان دوان سوی ما آمد کجا یارد(۲۲)

به نظر او زاهد هیچ‌گاه تسبیح را از دست نخواهد گذاشت مگر این‌که همت رندی او را از ریا توبه دهد:

زاهد آن نیست که از دست گذارد تسبیح

مگرش همت رندی ز ریا توبه دهد(۲۳)

خلاصه رندی و قلندری در ادبیات عرفانی فارسی دری معنی و مفهوم مشخص داشته است و بدون شک این مفهوم در هاله  تصور و عمل کرد نیکو کاری با نوعی از پرخاش در روند گسترش عرفان متبلور شده است. کار برد چنین مفاهم عرفانی شعر و نثر فارسی دری را جلوه ویژه‌یی بخشیده است، به همین سبب بحث پیرامون این مفاهیم می‌تواند چگونه‌گی این جلوه را مشخص سازد.

پانویس‌ها:

۱- عبدالحسین زرین کوب، نقدی بر تاریخ ایران، کمبریج، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانش‌گاه تهران،  شماره یکم، سال بیست و دوم،  ۱۳۵۴، ص ۶۹٫

۲- دولت شاه سمرقندی، تذکره الشعرا، چاپ براون، ص ۳۳۵٫

۳- کریمسکی، تاریخ ایران و ادبیات آن و حکمت متصوفه،  تهران، ۱۹۱۲، بخش دوم، ص ۸۰،۸۱٫

۴- شیخ مصلح الدین سعدی،  متن کامل دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، ۱۳۴۰، ص ۶۶

۵- ک. برانف، فرهنگ عربی- روسی، مسکو، ۱۹۵۴،ص ۴۹۸٫

۶- علی اکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی،  تهران، ۱۳۱۹-۱۳۲۰ ، ص ۱۶۹۴

۷- محمد علی با مداد، حافظ شناسی، تهران، ۱۹۶۰، ص ص ۱۱۴، و ۱۹۱، پطرو شیفسکی، اسلام در ایران در قرنهای ۱۱-۱۲ م، لیننگراد، ۱۹۶۱، ص ۳۴۰٫

۸- قربان واسع، مبارزه رند و زاهد در غزلیات حافظ (رساله دیپلومی) دوشنبه،۱۹۷۲، ص ۵٫

۹- قاسم تویسرکانی، سخن سعدی، تهران ۱۳۱۷، ص ۵۶

۱۰- شمس الدین محمد حافظ، دیوان، بکوشش محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران، ص ۵۱٫

۱۱- حافظ، همان جا.

۱۲- حافظ، همان اثر، ص ۱۲۳

۱۳- حافظ، همان اثر، ص ۲۱۷

۱۴- حافظ، همان اثر، ص ۱۲

۱۵- عبید زاکانی، کلیات، بکوشش پرویز اتابکی، تهران ۱۳۴۳، ص ۶۴

۱۶- همان اثر، ص ۶۹

۱۷- همان اثر، ص ۷۵-۷۶

۱۸- همان اثر، ص ، ۲۰۰

۱۹- کمال خجندی، دیوان، مسکو، ۱۹۷۵، ص ۲۴٫

۲۰- همان اثر، ص، ۴۵٫

۲۱- همان اثر، ص۱۲۱٫

۲۲- همان اثر، ص ۴۴۷

۲۳- همان اثر، ص ۴۵۷

 

نشر شده در: فصلنامه حجت, مقالات, کليات شعر و ادب

بدون نظر.

نظر دهيد


Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.