تحلیل عقاید ناصرخسرو
نویسنده: پوهنیار نصیر سهام
منبع: فصل نامه فرهنگی، ادبی و پژوهشی حجت، شماره اول از سال دوم، صفحه ۶۰- ۶۶، شماره مسلسل پنجم، حمل- جوزا ۱۳۷۰ه.خ.
ز دانش زندهمانــــی جاودانــــی
ز نادانــــی بی زندهگانــــــــــــی
بزرگـــــی جز به دانایی مپنـــدار
که نادان همچون خاک راه شد خوار
حمید الدین ناصرخسرو در سال (۳۹۴هجری) در یک خانواده محتشم پا به عرصه وجود گذاشت و در سال (۴۸۱) بعد از تحمل رنجهای فراوان در حال تبعید در یمگان دره بدخشان پدرود زندهگی گفت.
وی در درازی ۸۷ سال عمر، فراز و فرودهای زیادی را دید در آغاز همچو گذشتهگانش بکار دیوانی اشتغال ورزید، در سال چهل و دوم عمرش بعد از دیدن خوابی دگر گونی حالت در وی پدیدار گشت و با کار دیوانی بریده در جستجوی دنیای خرد و عقل به جامعه روحانیت روی آورد.
دوره زندهگانی ناصر خسرو مصادف است با یک از ادوار پر از سانحه و بغرنج و دشوار تاریخ خراسان زمین، روزگاریکه ترکیب اجتماعی محیط زیست ناصر را دهقانان، امرا، روستائیان آزاد، اعیان شهر نشین، ماموران حصول مالیات، بندهگان، پیشهوران، کوچ نشینان، فقرای شهری، عیاران، غلامان، ملایان ، فقهها، شاعران درباری و دانشمندان میساخت.(۱)
قرن پنجم هجریکه روزگار زندهگانی ناصر خسرو بود از جهتی هم عصر زرین تمدن شرق بوده از نظر افکار اسلامی بخصوص در خراسان زمین بازار علم و ادب رونق خاصی داشت. البته زمینه سازو یکی از عوامل بوجود آمدن چنین فرهنگ، سلطنتهای غزنویان و سلجوقیان بود. این دوران زمانی آغاز میگردد که دولت سامانی در پایان کار خود و در پرتگاه سقوط قرار گرفت، یعنی منازعات خونین فیودالان، طغیان غلامان، رواج فساد، ارتشا و خیانت در میان فرماندهان سپاه، دولت سامانی را به سقوط کشانید و دولت نیرومند غزنویان را جانشین آن ساخت. دوران محمود غزنوی در حقیقت دوره تحکیم مبانی قدرت کشور از لحاظ زبان، مذهب و سیاست است. در این دوره دین اسلام در تمام کشور به جز قسمت کوچکی در شمال شرق منتشر گردید. زبان دری جای تمام السنه خارجی را گرفت و اداره فیودالی پراگنده نیز مرکزیت یافت. و اما جنگها و لشکر کشیهای پیهم زمامداران، تودههای مولد، دهقانان و پیشهوران را به پرتگاه نیستی کشانیده بود و در پهلوی آن مناسبات فیودالی، ظلم و ستم ملاکین و ماموران حصول مالیات، جامعه را به فقر و تنگدستی سوق میداد و همین روش جابرانه سبب شد که اقتصاد کشور سقوط نماید، زیرا مردم که از اوضاع نا پایدار غارت فیودالان وعمال دولت بیمناک بودند، کمتر به کارهای تولیدی تن میدادند. همین وضع ناگوار سبب شد تا سطح زندهگی مردم هر چه بیشتر سیر نزولیاش را طی نماید. (۲)
پیچیدهگی ساختار اجتماعی و گوناگونی اوضاع که به طور کل محصول جامعه فیودالی آن زمان (قرن پنجم هجری مطابق قرن ۱۱ میلادی بود).
خراسان را بیش از سایر نقاط عرصه ظهور حوادث ساخت چنانچه طغیانها، پیدایش امرای محلی، بروز جنبشهای ملی و شیوع مذهب اسماعیلیه نسبت به هر کجای دیگر در اینجا چشم گیرتر است و عمدتا علل آن را علاوه از مطالبیکه در بالا تذکر داده شد خود کامگی امرای عرب، تعدی بر جان و مال مردم، مصادره و تصرف املاک و تفتیش عقاید تشکیل میداد، بر بنیاد همین نا رضایتیها، یکی همشیوع ونشر مذهب اسماعیلیه است که ناصرخسرو به دفاع از آن برخاست.(۳)
همان گونه که متذکر شدیم ناصرخسرو بعد از آنکه انقلاب فکری در او پدیدار گشت به نوشتن آثاری همت گماشت که در آنها موضع مشخص و معینی در مسایل مربوط به طبیعت و جامعه طرح ریزی شده است. در این امر هیچ جای شکی نیست که تاریخ تمام جوامعی که تا کنون وجود داشته چیزی نیست جز تاریخ نبرد تضادها طبقاتی که در ادوار مختلف اشکال گوناگونی داشته است. (۴)
از اینجاست که تضادهای طبقاتی اهمیت خاصی جهت تحلیل و بررسی اوضاع و احوال اجتماعی در تمام دوران مییابد و این مطلب در آثار ناصر خسرو قبادیانی بلخی نیز به خوبی راه یافته، زیرا کمتر کسی را سراغ داریم که آثارش چون ناصر خسرو و بازتابگر اوضاع و احوال اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی زمانش باشد. نظم و نثر ناصرخسرو همچنان در پایین خواهیم دید مظهر جامعه پر از ستمکاری بیرحمانه، تهاجمات یغماگرانه، کشمکشهای مذهبی و بیداد ارباب زر و زور است. مبارزه ناصر خسرو و بمثابه شاعران، دانشمندان، حکیم، روشنفکر عصیانگر و مردم خواه بر ضد ظلم و ستمهای گوناگون طبقات حاکم عصرش، در لفافه الفاظ و عبارات بیان شده است و در این راه پیوسته به اصل انسان گرایی و بشر دوستی تکیه داشته، چنانچه گفته است:
خلق همه یکسره نهال خدایند هیچ نه برکن تو زین نهال و نه بشکن(۵)
هر گاه به تاریخ سیاسی و اجتماعی مشرق زمین و خاصتا خراسان نظر انداخته شود در عصر رنسانس شرق نیز پدیدههای مشابه بدانچه در روزگار رنسانس غرب وجود داشته است، مشاهده میشود. یعنی همان گونه که در غرب جریانت مذهبی علیه قدرت مرکزی کلیسا در روم به وجود آمده بود، در خراسان نیز در یک مقطع زمانی خاص تحولات محسوس و کیفی را با خود داشت، در دین اسلام تغییرات و تحولات بنیادی به وقوع پیوست. مانند آیین عیسویت، در دین اسلام نیز فرقههای متعدد و جنبشهای مذهبی عرض وجود نمود. اکثرا این جنبشها و جریانات دو مرام اساسی را پیش مینمودند: یکی مخالفت با قدرت مرکزی اسلام که با قدرت سیاسی در وجود خلفای امپراطور اسلام ادغام یافته بود و دیگر تعبیر و تفسیر کلام خداوند و احادیث پیغمبر از جمله این فرقهها میتوان از معتزله، اشاعره و اسماعیلیه یاد کرد.
جنبش اسماعیلیه که در خراسان جوانه زد و رشد که از همه اولتر جنبش تودهیی و ملی خلقهای این سر زمین بود که قبل از همه بر علیه خلافت عباسیان یعنی تسلط سیاسی نیروهای غیر ملی بود.
ناصرخسرو یکی از پیش کسوتان این جنبش، زبان به تبلیغ وسیع گشاده و مردمش را آگاهی میداد تا با پژوهش و تحقیق عقلانی بر زندهگی نگریسته و از واقعیتهای آن خویشتن را آگاه سازند. حکیم ناصر خسرو در اثر معروف خویش زادالمسافرین که از آثار برازنده و مترقی آن دوران بشمار میرود مینویسند: «بر خردمندان واجب است که حال خویش باز جویند، که تا از کجا همیآیند، به کجا همیشوند و اندیشه کنند تا ببینند به چشم بصیرت مر خویشتن را در سفری روند که مر آن رفتن را هیچگونه درنگی و ایستادنی نیست، از بهر آنکه تا مردم اندرین عالم است از دو حرکت افزایش و کاهش خالی نیست.»(۶)
ناصر خسرو قبادیانی پیوسته خود را نیازمند کسب هر چه بیشتر دانش میدانست و به همین دلیل هم همه را بسوی دانش فرا خوانده میگفت:
درخت تو گر بار دانش بگیرد به زیر آوری چرخ نیلوفری را(۷)
این بزرگ مرد سخن ودانش، دانا را بینا دانسته گفته است:
ز دانا نیست پنهان جان چنانک از چشم بینایی
ز نادانست پنهان جان چنان کز گوش کرالحان
ز نابیناست پنها رنگ و، بانگ از کر نهانست
همی بینند کران رنگ را و بانک را عمیان
اگر حکمت بیاموزی تو تخمی چرخ گردان را
تو ای ظاهر تو ای باطن تو ای ساران تو ای پایان(۸)
اگر از یک جهت ناصر خسرو مردم را به فراگیری دانش و حکمت ترغیب و تشویش مینمود از سوی دیگر آنان را آگاه ساخته میگفت که زندهگی سخت و برده وار تودههای ستمکش سر نوشتی محتوم و غیر قابل اجتناب نیست، او با انتقادی که از وضع زمان خویش میکرد در قابل جانبداری از مردمی را در نظر داشت که سخت محنت دیده و رنج کشیده بودند. او گفته است:
در معدهات بر جان تولعنت کنــــد امـــروز
نانی که به قهـــــر از دگری بستده ایدوش
تو گردنت افراخته و آن عاجز مسکین
بنهــــــاده ز اندوه زنخ بر سر زانوش(۹)
لبه تیغ انتقاد ناصر خسرو از وضع اجتماعیاش طرف آنانی نیز است که از دین برای نام و مقام و جاه خویش استفاده ناجایز نموده با سود جویی از آن به غارت اموال بیچارهگان پرداخته به رشوه خواری و اعمال نا شایست دیگری از این قبیل دست مییازیدند. ناصرخسرو خطاب به این « ریاست جویان اندر دین » میگفت:
ای حلیت سازان، جهلای علما نام
کز حیله مر ابلیس لعین را وز رایید
چون خصم سر کیسه رشوت بگشاید
در وقت شما بند شریعت بگشــــــاید
هر گز نکنید و ندهید از حسدو مکر
نه آنچه بگویید و نه هرچ آن بنمایید(۱۰)
هر گاه از جهان بینی ناصر خسرو قبادیانی بلخی که بحریست عظیم و بیکران نظر او را در باره جامعه و زندهگی اجتماعی ببینیم، میتوان گفت که ناصرخسرو عینیت زندهگی اجتماعی را درک کرده و با روح مبارزه جویی و تلاش انسان برای رهایی انسان از زنجیر جور و بیداد فرادستان، مبارزه نموده در برابر جامعه سنتی و جهات ارتجاهی آن قرار گرفته است. او چهره ناپاک کار فرمایان و تخت نشینان غدار را در هر مقامی که بوده در لابلای اشعارش چنین نمایان ساخته است:
کجا باشد محل آزادهگان را در چنین وقتی
که بر هر گاهی و تختی شه و میر است مولایی
نبینی برگه شاهی مگر غدار و بیباکی
نیابی بر سر منبر مگر زراق و کانایی(۱۱)
ناصر خسرو مردی بود مومن و خدا پرست اما نه مومن جزم گرا، قدری و جبری. وی همچنان تذکر رفت رنجها و زخماتی که بر مردم تحمیل شده همه را ناشی از پایین بودن سطح درک مردم میداند. از نظر وی بد اختری از هیچ کجای دیگر نصیب انسان نمیشود جز از جانب خودش چنانکه میگوید:(۱۲)
چو تو خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم نیک اختری را(۱۳)
او توضیح میکند که تودهها بد اختری رابه طیب خاطر نپذیرفته، بلکه ستم جباران دست و پای انسان را بسته است و راه رهایی از این طلسم فقط مبارزه است و بس. میتوان گفت همین وضع نا بسامان اجتماعی بود که سبب شد ناصر خسرو به کیش اسماعیلی که در عصر و زمانش از پیش قراوالان جنبشهای اجتماعی بر ضد ستم بارهگان بود، روی آورد. وی در نوشتههایش تصویر خوبی از اجتماعیکه در آن میزیست( دوره غزنویان و بخصوص سلجوقیان که اسماعیلیان مستقیما در برابر آن قرار داشت) به ما داده است که بررسی همه آنها از حوصله این نبشته بیرون بوده ایجاب تحقیق جداگانه و مبسوطی را مینماید.
کافی خواهد بود که بگوییم ناصرخسرو قبادیانی نیمی از عمر پر بارش را بخاطر زدودن جهل و نادانی از جامعه، بخاطر رفع ستم و زور گویی، بخاطر تامین عدالت و اجتماعی، بخاطر انسان و انسانیت و سر انجام بخاطر آنچه بر حقش میدانست و حقیقت، مبارزه کرد. ناصر در نبرد انسانیش لحظهیی ایستایی را نپذیرفت و با تحمل تمام مشقات و رنج تا پایان زندهگیش چون صخره استوار ایستاد و هیچگاهی به کسی سر فرود نیاورد و « لفظ دری» این در ناب بیان اندیشههایش را به « پای خو کان»نریخت.
منابع و مآخذ:
۱- ناصرخسرو و اسماعیلیان، برتلس، ترجمه آرین پور، ص ۲۰، به نقل از کتاب دانای یمگان تدوین حسین فرمند، کابل،۱۳۶۶، ص ۸۳
۲- مالکیت ارضی و جنبشهای دهقانی در خراسان، محمد اعظم سیستانی، کابل، ۱۳۶۳، ص ۲۹۷
۳- تصویری از ناصر خسرو، علی دشتی، تهران، ۱۳۶۲، ص ۱۶ به نقل از همان کتاب دانای یمگان
۴- مانیفست حزب کمونیست، ک، مارکس، ف، انگلس، مسکو، ۱۹۵۱ ص ۱۷
۵- دیوان ناصر خسرو، به کوشش مجتبی مینوی، چاپ دوم، کابل،۱۳۶۶، ص ۱۷
۶- برخی بررسیها در باره جهانبینیها و جنبشهای اجتماعی در ایران، احسان طبری، ص ۲۴۹
۷- دیوان ناصرخسرو به کوشش مجتبی مینوی، ص ۱۴۲
۸- همان اثر، ص ۲۸۹
۹- همان اثر، ص ۴۱۴
۱۰- همان اثر، ص ۴۴۷
۱۱- همان اثر، ص ۴۷۱
۱۲- جهان بینی ناصر خسرو، رحیم نامور به نقل از کتاب دانای یمگان، ص ۹
۱۳- دیوان ناصر خسرو به کوشش محتبی مینوی، ص ۶۴