نگرشی بر اندیشه های آموزشی و پرورشی حکیم ناصر خسرو بلخی
نویسنده: معاون سرمحقق دکتر پروانی
منبع: فصل نامه فرهنگی، ادبی و پژوهشی حجت، شماره اول از سال دوم، صفحه ۶۷-۷۶، شماره پنجم ، حمل- جوزا ۱۳۷۰ه.خ.
تردیدی نیست، که خراسان زمین در قرن پنجم مرکز علم و ادب هنر و فرهنگ بوده است، دانشمندان متبحر، فضلا، ادبا، پژوهشگران و محققان بزرگی را به آغوش خود پروریده و بذر افشانی نموده است که در ساحه علوم و فرهنگ ید طولایی داشتند و همیشه به تعلیم و تدریس میپرداختند و این راد مردان خرد و دانش چنان وارد مرحله علمی میشدند که علاوه از این که زبان خود را نیک و بهتر میدانستند، در زبان عرب و قواعد آن مهارت فراوان داشتند، حتی بر اعراب فایق میآمدند و برآنها چهره دستی میکردند. در رزمره این بزرگ مردان یکی هم حکیم و شاعر ذواللسانین و نویسنده توانا ناصر خسرو بلخی است، که از جمله صدر نشینان شعر و ادب دری بشمار میرود.(۱) او عمری دنبال خرد و دانش رفت. این نکته قابل توجه است، که محمد علی اسلامی ندوشن در نوشتههایش فردوسی را همراه با ناصر خسر« شاعر خرد» نامیده است.(۲)
حکیم ناصر خسرو بلخی بین سالهای ۳۹۴- ۴۸۱ ه ق میزیست.(۳)
و از خود آثار فراوانی به جا مانده و مهمتر از همه دیوان اشعار اوست که مشتمل بر پند و اندرز و سخنان حکیمانه و مفاهیم دینی، فلسفی، مطالب تاریخی و اجتماعی و است و از سوی دیگر در اشعارش جنبههای اخلاقی و عقاید باطنی توضیح شده است.(۴)
این مرد خرد و اندیشه معتقد بود، که خواندن قرآن عظیم الشان، و حفظ و آموختن قواعد و نکات مربوط به آن نخستین پایه و اساس تعلیم و تعلم در مکتبهای اسلامی بشمار میرود.(۵)
ناصر خسرو بلخی بدین باور بود، که «فخر و شرف آنست که انسان خرد را بکار اندازد.»(۶) در جای دیگر میگوید:«خرد مایه رستگاری، سر چشمه زیبایی، بلندی و شاد کامی است.»
ناصر خسرو در ابیات زیرین میگوید، که علم باید با خرد همراه باشد تا از ترکیب این دو با هم «فضل » پدید آید:
مردم ز راه علم شود مردم نه زین تن مصور دیداری
گویی که از نژاد بزرگانم گفتاری آمدی تو نه کرداری
بی فضل کمتری تو زگنجشکی گر چه ز پشت جعفر طیاری(۷)
در ابیات بالا شاعر شهیر میگوید: که کمال انسان در علم است علم انسانهاست که آنها را از جهان حیوانات تفکیک میکند ورنه بدون علم و فضل انسان از پرندهیی بیش نیست:
این شاعر گرانمایه در ابیات ذیل چنان بیان میدارد که فتح نهایی با دانش است، اگر چه چند گاهی جهان بدست بیدا نشان و نا بکاران افتاده باشد، به سرودههای ذیل توجه کنید:
کوکب علم آخر سر برکند گر چه کنون تیره و در خفیت است
هیچ مشو غره گر اوباش را چند گهک نعمت یا دولت است
گر بهر انگشت چراغی کند هیچ مبر ظن که نه در ظلمت است
قیمت دانش نشود کم بدانک خلق کنون جاهل ودون همت است(۸)
حکیم ناصر خسرو بلخی از خرد سالی به آموزش علوم مختلف و مروج همان روزگاران پرداخت، سر انجام در علوم عقلی و نقلی دست یافت و از دانشها کم و بیش چیزی آموخت و این مطلب در اشعارش چنین بازتاب یافته است:
نماند از هیچ گون دانش که من زان
نکردم استفادت بیش و کمتر (۹)
او آثار فیلسوفان یونان را به دقت مطالعه کرد بدین ملحوظ لقب حکیم را کمایی نمود. در علم نجوم، طب و موسیقی ید طولایی داشت در مسایل حسابی و اشکال هندسی و موسیقی مهارت فراوان و فزون از حد داشت این مطلب از اشعارش نیک هویدا است:
به علم هندسه سر بر کشیدی
به سندو هندو اطراف خراسان(۱۰)
و باز گوید:
که اندر علم و اشکال مجسطی که چون رانم برو پر کارو مسطر
گهی اقسام موسیقی که هر کس پدید آورد بر الحان پیکر(۱۱)
او در علم حساب کتابی نوشت که بنام « غرایب الحساب و عجایب الحساب» یادش مینماید. در این اثر به تعداد دو صد مساله حسابی را جمع، آوری و طرق حل آنرا تذکر داده است. حتی هر یک از مسایل متذکره را امتحان نموده است. او باور کامل دارد که«هیچ علمی از علم حساب مبرهنتر نیست.» او این کار را بخاطری انجام داد، که در ابتدای امر حل مسایل حسابی برایش مشکل بود و خواست تا دیگران را در این عرصه کمک و یاری رسانیده باشد.(۱۲)
از گفتار بالا چنین نتیجه بر میآید که او مانند سایر علما و دانشمندان معاصر بدین باور بود، که مسایل ریاضی و حل آن ذهن را انکشاف میدهد.
حکیم ناصر خسرو وطن خود را نهایت دوست میداشت و در باره خراسان و ام البلاد بلخ اشعار پر سوز و گدازی سروده است، و اشعارش احساس میهن پرستی و علاقه به وطن را در وجود هر انسان افزایش میبخشد:
که پرسد زین غریب خوارو محزون
خراسان را که بی من حال تو چون
مرا باری دگرگونست احوال
اگر تو نیستی بی من دگرگون(۱۳)
سفر نامه ناصر خسرو کتابیست که در قرن پنجم هجری مطابق قرن یاز دهم میلادی تحریر شده است و از شاهکارهای ادب دری محسوب میشود و نمایانگر عظمت زبان دری میباشد و از سر گذشت دانای یمگان این مرد دانش و خرد بحث میکند که مدت هفت سال پیهم و متواتر در دل درهها، کوهها و دشتهای بیکران، ریگزارها و بیابانهای خشک و سوزان، بر روی آبها و دریاهای پهناور، راهی دراز و طولانی را صرف به منظور کسب معلومات، آشنایی با کلتور و فرهنگ کشورهای دیگر و زیارت مکه معظمه پیموده و آنرا نوشته است. از لابلای این اثر ارزنده و پر محتوا میتوان پیرامون علم، ادب، اخلاق حمیده و پسندیده، مزایا و اوصاف حکیم ناصر خسرو معلومات کافی و همه جانبه بدست آورد و بسی از مطالب دیگر آن روزگاران را میتوان دانست و درک کرد. سخنان ناصرخسرو نهایت ساده، و سلیس وروان بوده به زبان محاوره مردمان همان روزگاران نوشته شده است. از خلال نوشتههای ناصرخسرو چنان میتوان دریافت که کلمات عربی در آن اثر کمتر بکار برده شده وزبان سچه دری را استعمال نموده است و یا اگر استعمال هم کرده است نهایت ناچیز است. در ایام سفر در هر شهر و دیاری که میرسید از محبت و همنشینی علما، فضلا و دانشمندان فیض میبرد و هر شهر را به نگاه دقیق مطالعه میکرد و بعضی از مسایلی را یاد داشت مینمود و حتی ارتفاع هر تعمیر را به سنجش میآورد. او در ایام سفر مشقات فراوان را دید، او نهایت متحمل و برده بار بود و این برده باری و متانت او قابل ستایش است. او در این اثر خود از سردی و گرمی هوا، انواع میوهها، درختان میوه دار، آبهای روان، مساجد و زیارتگاهها، برج و باروها، کاریزها، نخلستانها، حیوانت اهلی و وحشی همان روزگاران معلومات همه جانبه میدهد.(۱۴)
این شاعر فرزانه و نستوه کتاب را بسیار دوست داشت، انیس و مونس زندهگیاش کتابهایش بودند. با وجودیکه در راه سفر مشقات زیادی را دید، کتابهای خود را هیچگاه از خود دور نساخت و از دست نداد. در دیوانش چند جا به کتاب و ارزش آن اشاره میکند و به کتاب ارج فراوان قایل میشود.
به این ابیات توجه کنید، که حکیم ناصرخسرو کتاب را به یار تنهایی سخن گوی امین، غمگسار و باز گوینده سخنهای حکمیان دانسته است:
مرا یاریست چون تنها نشینـــــم سخن گویی، انیســی، راز داری
همی گوید که هر گز نشنود خود ندارد غم و لیکن غم گســــــاری
یکی پشتستش و صدوری هستش به خوبی هر یکی همچون بهاری
به پشتش برزنم دستی چو دانم که بنشسته است بر رویش غباری
سخن گوید بی آواز او ولیکــــن نگــــــــوید تا نیــــابد هوشیــــــاری
نبینــی، نشنــوی تو قول او را نبیند کس چنین هر گز عیاری
به هر وقت از سخنهای حکیمان برویــــــــش بر ببینم یاد گاری
نگوید تا برویش ننگرم من نه چون هر ژاژ خایی باد ساری
بتاریکی سخن هر گز نگوید چو با حشمت مشهر شهریاری
به صحبت با چنین یاری بیمگان به سر بردم بهپیری روزگاری۱۵
او مردی آزادمنش و آزاد اندیش بود، قدر و منزلت دانش نزد او آشکار بود و حتی به ادای آن افتخار میکرد، زیرا میدانست، که کتابست که از آن میتوان دانش و معلومات بدست آورد.
حکیم ناصر خسرو در قطعهیی کبرو منی را سخت نکوهش نموده و بدین رابطه مثالی از عقاب میآورد او مطلب را در ابیات زیرین چنین بازتاب داده است:
بسیار منی کرد و ز تقدیــــــر نترسید
بنگر که از این چرخ جفا پیشه چه برخاست
حجت تو منی را ز سر خویش بدرکن
بنگر به عقابی که منی کرد چها خاست(۱۶)
وفا از جمله مسایل تربیتی است که در اشعار ناصر خسرو بازتاب عمیق یافته است، به خصوص در اشعار تابناک خویش از بی وفایی زمانه و دوستان سخت شاکی و گلهمند استو اشعار زیرین ناظر بر همین موضوعات است:
از خاک نور جوی و ز گیتی و فا مجوی
گر عاقلی مبر بدرسایلان سوال
ای بی وفا زمانه چه میجویی همی زمن
کز بس محالهات مرا دیگر است حال
آنروز کار چون شد و آن دوستان کجا
دیدار شان حرام شد و یاد شان حلال
آن دوستان که خانه من قبله داشتند
از بهر چه زمن ببریدند نه قیل و قال
ای باد عصر اگر گذری بر دیار بلخ
بگذر بخانه منو آنجا بجوی حال
بنگر که چون شده است پس از من دیار من
با او چه کرد دهر جفا جوی بد فعال
ترسم که زیر پای زمانه خراب گشت
آن باغها خراب شد آن خانهها تلال(۱۷)
حکیم ناصر خسرو بلخی مرد خرد و دانش مجهز به سلاح علم و داب بود. از علما و ادبا خوشش میآمد و دارای اخلاق حمیده و نیک اندیش بود، از نوشتههایش صمیمیت و انسانیست هویدا و آشکار است. او نهایت دلاور و بی ریا و از اشخاص مرتجع سخت متنفر بود. در اشعارش از مداحی امرا و چاپلوسی قطعا دیده نمیشود و در برابر آنها هیچگاه تنزل نمیکرد او همیشه متصف به این صفات بود. این صفات از جمله صفات نادر بشمار میرود، او سخت قانع و پایدار بود و علیه هر گونه ظلم و استبداد و ریاکاری مبارزه میکرد. این ابیات را از نظر میگذرانیم:
لیکن از عقل روانست که از دیوان
خویشتن را نکند مرد نگهبانی
مرد هشیار سخندان چه سخن گوید
با گروهی همه چون غول بیابانی(۱۸)
این شاعر بلند آوازه و نهایت پرمایه و پر تلاش بدی را تقبیح نموده و معتقد است، که باید نیکی نمود و اگر به کسی ضرر رسانی ضرر میبینی چنانچه این مطلب در اشعار زیرین چنین متجلی شده است:
چون تیغ بدست آری مردم نتوان کشت
نزدیک خداوند بدی نیست فرا مشت
این تیغ نه از بهر ستمگاران کردند
انگور نه از بهر نبیذاست بچرخشت
عیسی برهی دید یکی کشته فتاد
حیران شد وبگرفت بدندان سر انگشت
گفتا که کرا کشتی تا کشته شدی زار
تا باز که او را بکشد انکه ترا کشت
انگشت مکن رنجه بدر کوفتن کس
تا کس نکند رنجه بدر کوفتنت مشت(۱۹)
حکیم ابومعین حمیدالدین ناصرخسرو قبادیانی سایر شعرا و علما و پژوهشگران به آبرو ارزش و اهمیت فراوان قایل شده و معتقد است که در حفظ آبرو باید سخت کوشید و نباید آنرا ریختاند، توجه کنید:
نگهدار بر خویشتن آبروی مکن با فرومایه هرگز جدل
که چون عاجز آید برنجاندت چنان که بود نزد عامه مثل
که تا جان بکوشد بجنگ اندرون چو دستارش آشفته گردید کل (۲۰)
ناصر خسرو در اثر با ارزش و پر اهمیت خویش تحت عنوان « روشنایی نامه » نادانی را سخت نکوهش نموده و از دانش و عقل به نیکی یاد کرده، فضل، دانش و فرهنگ را مایه سعادت شمرده است. مطالب فوق در ابیات زیرین چنین تصویر یافته است:
چو نادانی ندانی هیچ از این حال
شود ضایع ترا روز و مه سال
ز دانش زنده مانی جاودانی
ز نادانــــی نیابـــی زندهگانــــی
بفضل و دانش و فرهنگ و گفتار
تویی در هر دو عالم گشته مختار
جهالت ظلمت جان و جهانست
بر اهل دل این معنی عیان است(۲۱)
کسی دیگر خورد داغ او برد گنج
بمعیـــار خرد این قول برسنــــج
خرد بهتر بود از زر که داری
که در زر کس نبینــــد هوشیاری(۲۲)
از ابیات بالا بر میآید، که هر کس رنج برد به گنج رسد و خرد والاتر و بالاتر از زر باشد، صرف در عقل میتوان هوشیاری را دید نه در زر.
حکیم ناصرخسرو توصیه میکند، که همنشینی بصورت متداوم با اهل علم از دانش بهره بردن است به محتوای این بیت متوجه شوید:
نشین با اهل علم ای دوست مادام
که از دانش بهی یابی سر انجام (۲۳)
حکیم ناصر خسرو در اثر خویش تحت عنوان روشنائی نامه درم ذمت غمازان چنین گفته است:
مشو غماز کس نزدیک شاهان بتـــــــرس آخر ز آه بی گناهان
مگو بهتان بترس از روزمحشر که فرا باز پرسند از تو یکســـر
مکن باور سخنهای شنیـــــده شنیده کی بود هر گز چو دیده
اگر با دیدهیی نادیده مشنـــــو تو برهان خواه و بر تقلید نگرو
نه بس کاریست آخر نا شنیدن بقول بد نشاید بگــــــــرویدن(۲۴)
حکیم ناصر خسرو میگوید، که نسبت به جاهل درخت بید بیثمر بمراتب بهتر و خوبتر است زیرا که او بی ضرر است اما از جاهل حذر باید کرد، بخاطریکه خار او سبب آزار واذیت میگردد. او بی دانشی و جهل را بمثابه زشتترین پدیده تلقی میکند و بدون هراس جسورانه سیمای واقعی آن را ترسیم مینماید به این ابیات توجه و دقت کنید:
ز جاهل بید به زیرا که گر بید نیـــــارد بار نازارت باری
حذر دار از درخت جاهل ایراگ نیارد بر توزو جز خار باری(۲۵)
حکیم ناصر خسرو در روشنائی نامه خویش، که اثر نهایت ارزنده است و اشعارش شیوا و تابناک دارد، نصایح سودمند در رابطه به صفت عقل، شناخت نفس، اخلاق حمیده ، وعظ، نکوهش دوستان ریایی، مذمت غمازان، تقلید، خاموشی و راز داری سرودههایی دارد، که از نگاه مسایل تعلیمی و تربیتی حتی امروز هم از ارزش و اهمیت نهایت خاص بر خور دار است.(۲۶)بقیه دارد
مراجع:
۱- مهدی محقق، تحلیل اشعار ناصر خسرو، چاپ مجدد مطبعه دولتی، کابل، ۱۳۶۵، ص ۳۱
۲- سخن و اندیشه (گزیدههای از اثر منظوم و منثور ادبیات سنتی و نو) تدوین از: حسین انوری علی اصغر خبره زاده….ص۳۲۳
۳- سخن و اندیشه، ص ۳۳۲
۴- دیوان اشعار حکیم ابومعین الدین ناصرخسرو قبادیانی مشتمل بر قصاید و قطعات به کوشش مهدی سهیلی چاپ ۱۳۴۸، ص و.
۵- مهدی محقق، تحلیل اشعار ناصر خسرو پیشگفتار
۶- سخن و اندیشه، ص ۱۵۷
۷- دیوان اشعار، ص ۵۳۸
۸- دیوان اشعار، ص ۶۷
۹- دیوان اشعار، ص ۱۸۵
۱۰- همان اثر، ص ۳۱۳
۱۱- دیوان اشعار، ص ۱۸۵
۱۲- عبدالوهاب طرزی، ناصر خسرو بلخی حکیم و شاعر قرن پنجم هجری افعانستان، کابل، ۱۳۵۵ص ۱۹
۱۳- دیوان اشعار ص ۳۲۸
۱۴- سفرنامه ناصر خسرو، به کوشش نادر وزین پور، تهران، ۱۳۵۴ ص ص۱- ۱۲۴
۱۵- دیوان اشعار، ص ۴۲۴
۱۶- دیوان اشعار، ص ۴۹۹
۱۷- دیوان اشعار، ص ۲۵۳- ۲۵۴
۱۸ – دیوان اشعار، ص۴۲۹
۱۹- دیوان اشعار، ص ۵۰۰
۲۰- دیوان اشعار، ص ۵۰۵
۲۱- دیوان اشعار( روشنایی نامه)، ص ۵۱۱
۲۲- همان اثر، ص ۵۱۲
۲۳- همان اثر، ص ۵۱۵
۲۴- دیوان اشعار( روشنایی نامه)، ۵۳۳
۲۵- دیوان اشعار( روشنایی نامه)، ص ۴۲۳
۲۶- دیوان اشعار( روشنایی نامه)، ص ۵۱۱- ۵۲۴
اگر آب حیات به آبرو فروشند دانا نخرد
که مردن به علت به از زندهگانی به ذلت
« از گلستان سعدی»