اشارههایی به نگرش تاریخی استاد خلیلی
نویسنده: پوهاند دکتور جلال الدین صدیقی
منبع: فصل نامه فرهنگی، ادبی و پژوهشی حجت، شماره چهارم، سال دوم، صفحه ۱۲-۲۳، شماره مسلسل هشتم، حوت – جدی، ۱۳۷۰
چنانکه معلومست تاریخ عبارت از بحث پیرامون وقایع و رویدادهاییست که در سیر تحول و تطور منظم جوامع انسانی از حالت ابتدایی و عقب مانده به حالت مترقی و تکامل یافته نقش کلیدی داشته و بمثابه نقطه عطفی عمل کرده باشند که البته این گونه مطالعات رویدادها باید مقید و مستند بر مدارک ثقه و مبتنی بر قید زمانی و مکانی انجام یابد تا بتواند در زمره پژوهشهای تاریخی جای گیرد.
از سوی دیگر باید یاد آور شد که انگیزه بررسی پژوهشهای تاریخی در طول زمان یکسان نبوده است. بعضاً این گونه بررسیها مقید به وقایع نگاری و صرفاً بررسی توصیفی حوادث و رویدادهای پیشین میشده است و بعضاً به تحلیل انفسی و روبنایی از قبیل معتقدات، طرز فکر، سرشت، خون، نژاد و عرف و عادات و تحلیل سجایای اخلاقی و امثال آن که ویژه طرز تفکر هر یک از دورههای تاریخی و موقعیت قشری و طبقاتی نویسنده و مورخ نمیتواند شمرده شود، مطمح نظر بوده است که با درک و شناخت اینگونه انگیزهها و محرکها شنا خت بررسی حوادث پیشین از سوی نویسندهگان آشکارا گردیده موقف آن نویسنده در برههیی از زمان و تحت شرایط گوناگون دوران حیاتش برجسته ساخته میشود. این همه کثیر الجوانب بودن نحوه پژوهشی تاریخی هم میتواند به بافت ناهمگون جامعه ما توجیه و تفسیر گردد وهم به تحولات غیر مترقبه و آنی رویدادها پیوند یابد که مورخ و نویسنده ما را به ابعاد تازه حیات و شرایط مسلط بر اوضاع و احوال زندهگیش کشانده که ناگزیر بوده است آنچه را که دیروز طوری بیان داشته، بعداً طوری دیگر مطرح کند، که این خود در طول تاریخ امری بوده است مسلم و جاری. ولی آنچه در این میان مطرح است، این است که مورخ و نویسنده ما چقدر بر وقایع نگاری دقیق شده است، و به چی نحوی توانسته است وقایع را با آرمانهای والای انسانی مطابقت دهد که در آن راه رهایی انسان از تضادها و منازعات هولناک و پرتگاههای ویران کننده بخوبی نمایانده شده باشد. از جانبی ما در این پژوهش به بررسی تحلیل محتوای تاریخی و تاریخ نگری آثار مرحوم خلیل الله خلیلی توجه میدهیم و نمونههای برگزیدهایم تا بتوانیم اندکی از آنچه مرحوم خلیلی بنابر سفارش و ایجابات عصر و زمانش نگاشته است، روشن نماییم.
عصریکه مرحوم خلیلی دست به پژوهشهای تاریخی یازید، عصری بوده است که از تاریخ به عنوان منشا تبلور افتخارات ملی، میهنی و فرهنگی و حتی نژادی و خونی و یا برعکس عبرت پذیری، پند، اندرز و درس و سبق کار گرفته میشد.
این مساله اخیر در تاریخ نویسی و اسلوب تاریخ نگاری در نزد جوامع اسلامی بسیار با اهمیت پنداشته میشد. بدین معنیکه توجه به تایخ و دگرگونیهای آن این فرصت را به انسان عرضه میکند که از آنچه دیگران انجام دادهاند، درس بگیرد. یعنی از تاریخ میتوان عبرت گرفت و همین عبرت گرفتن در نزد مسلمین از قدیم فایده عمده تاریخ محسوب میشده است و ابن خلدون که تاریخ خود را «کتاب العبر» نام نهاده در واقع هدفش توجه به تجربه تاریخ و اهمیتی بوده است که این تجربه تاریخی را میتوانست در خدمت انسان قرار دهد. اهمیت تجربه در نزد مسلمین مبتنی بر این تصور است که رویدادهای تاریخ اگر در جزئیات هم با یکدیگر اختلاف دارند، اسباب و موجبات آنها و تدابیری که برای بر خورد با آنها میتوان اتخاذ کرد، تفاوت چندانی ندارد و گذشته یک قوم و یک فرد برای قوم دیگر و فرد دیگر میتواند تجربهیی سودمند باشد. در واقع تاریخ تجربه گذشته را به تجربه کنونی ما میافزاید و زندهگی ما را پر مایهتر میکند. از اینجاست که ما باید تاریخ را همیشه بشکل افتخار آمیز آن مطرح نساخته و از اشتباهات گذشته چشم پوشی و اغماض نکنیم چه با یاد آوری اشتباههای بزرگ گذشته، با تذکار جنایتها و بدبختیهای گذشتهگان، تاریخ میتواند انسانیت را از تکرار آنها و لااقل از اینکه با عمد و اختیار خویش به نظایر آنها دچار آید، باز دارد.
همین عبرت آموزی و تجربه اندوزی از تاریخ است که هم روزنامه نگار، هم قاضی و هم وکیل و سیاست مدار را یاری میرساند تا در کار شان توفیق حاصل نمایند و حتی گفته میشود که در سیاست بدون آشنایی با تاریخ، واقع بینی غیر ممکن است. این آشنایی با تاریخ را حتی فرمانروایان قدیم غالباً به چشم ضرورت میدیدهاند. (۱)
اکنون تمام این انگیزههایی را که در بالا بر شمردیم در آثار خلیلی مرحوم، اعم از نثر و نظم به بررسی میگیریم.
چنانکه در مقدمه ناشر بر تاریخ «سلطنت غزنویان» تالیف استاد خلیلی آمده، برداشتهای متعددی از این دوره بشکل افتخار آمیزی مطرح بوده است. بدین قرار:
۱- از نظر جغرافیایی و گستردهگی خاک غزنه مرکز زابلستان که در روزگاران قدیم عصر یفتلشاهان (زوالی) مقر حکمفرمایی بزرگی بود، به عروج آل ناصر به خصوص در دوره درخشان یمین الدوله ابوالقاسم محمود شهاب الدوله مسعود قلب امپراتوری پهناوری شد که دامنه آن از ری و سپاهان تا کرانههای گنگ انبساط داشت.
۲- نیروی اراده، تدبیر و سیاست. چنانکه گفته شده است، سلاطین عظیمالشان غزنوی با نیروی اراده و تدبیر و سیاست دو قرن کامل بر این قلمرو وسیع جهانبانی کردند.
۳- از نظر اهمیت فرهنگ، گفته شده روحانیون و فلاسفه و دانشمندان و ادبای غزنه در جهان وسیعتر از آن بساط تمدن و فرهنگ و ادبیات ما را طوری گسترانیدند که تا امروز در حدود هزار سال از آن عصر فرخنده میگذرد شواهد آن باقی و پا بر جای است.
۴- از نظر اشتمال این دوره تاریخی در منطقه و جهان اسلامست. سلطنت غزنویان در تاریخ عمومی خاور میانه و جهان اسلام مقام و موقعیت خاصی دارد که به قول مرحوم کهزاد هیچ کس منکر اهمیت آن شده نمیتواند. (۲)
کتاب سلطنت غزنویان تالیف استاد خلیلی مشتمل بر ۲۲ فصل است که بیشتر بر شرح سلاطین، رزمها، تحلیلهای اخلاقی و روانی، پیشینه خانواده الپتگین، مشاهیر رجال و ارباب حل وعقد، گویندهگان و دانشمندان، شعرای زبان دری، عرفا و علما، شعراییکه سرودههایی به زبان عربی داشتند، امرای غور و سلجوقیان، غزنه و وجه تسمیه آن، تربت سلطان، منارها و شرح مآخذ دور میخورد. اما در تحلیل مطالب فوق مرحوم خلیلی انگیزههای متعددی را دخالت داده است.
از آن جاییکه مرحوم خلیلی قول سرور گویای اعتمادی «بخاک وطن خود عشق و غرور ملی دارد» همین غرور و نخوت در اشعار و آثارش پدیدار است. چنان که خود گوید:
از گرامی خاک من برخاست شاهنشاه شرق
میر ابوالقاسم یمین الدوله فخر روزگار
از در ری تا در چین شهرها در شهرها
خسروانش پای بوس و خواجهگانش بنده وار(۳)
از سوی دیگر غرض از نگارش تاریخ، نفی «تهمت زدن به تاریخ وطن» از سوی «مدعی» بوده است. او چنین گوید:
تا نبندد مدعی تهمت بتاریخ وطن
گوشمالش داده بهر احتساب آوردهام
و برای اثبات ادعایش، به دولت غزنویان که روزگار پر بار و پر محتوا و پر مضمون به حساب میرود توجه داده است، و گوید:
پرچم محمود شد بار دیگر گویی بلند
بسکه وصف دولتش را بیحساب آوردهام
تا به حرف حق دهم منصورش سر را بباد
خود بدست خویشتـــــن دار و طناب آوردهام
تا شود این بارگه خلوت سرای اهل حال
شاهدان معنوی را بیحجاب آوردهام (۴)ٍ
برداشت استاد مرحوم خلیلی از تاریخ «تلقین وحدت و یگانگی در ملت بود» و او «به نیروی وحدت و قدرت ملی اطمینان داشت و وظایفی را که در پیش داشت میخواست از این راه ایفا نمایند.» «بدین منظور «توحید قلوب و ثبات فرزندان وطن را درپیش گرفت».(۵) از همین سبب بود که تمام لشکر کشیهای محمود غزنوی و غزنویان به مظور تامین تمامیت ارضی و وحدت ملی تعبیر گردیده و چنین وانمود شده است. مرحوم خلیلی در باره سبکتگین گوید: «سیاست او حفظ آبروی افغانستان و تجدید عظمت باستانی این کشور و اخراج سلطه بیگانهگان بود و میخواست بهر وسیله باشد این منظور مقدس را انجام دهد و این است که در دوران پادشاه مبارز مفاصد ملی تامین گردید.» و یا اینکه «سبکتگین در تربیت فرزندان خود مراقبت میفرمود تا جانشینان او کسانی باشند که آمال ملی و مذهبی وی را تعقیب کنند.»(۶)
مرحوم خلیلی اقدامات سلطان محمود غزنوی در لشکر کشیهای وی به دیار هندوستان را اعمالی توصیف میکند که گویا «بحکم سوابق پارینه تاریخی بخصوص به سابقه اقدامات فاتحانه یفتالشاهان زابلستان» بوده است که محمود غزنوی به فکر فتوحات هند افتاد و بفکر افتاد آنچه را جهان گشایان از فتوحات غزنویان در هند بر شمرده است، سایه روشنهایی از واقعیتهایی میتواند بشمار آید که بدین قرار ردیف شده است. استقرار روابط فنا ناپذیر بار مردم همسایه هند، استقرار روابط علم و مذهب، امتزاج تهذیب اجتماع، استقرار روابط زندهگانی مشترک و مخلوط، انتشار دیانت مقدس اسلام، زبان، ادب، فرهنگ، هنر اسلامی، تاسیس بنیاد فرهنگ دین اسلامی در هند که در اثر سرازیر گشتن قافله علما، روحانیون، فلاسفه، دانشمندان از سرزمین غزنویان به دیار هند تحقق پذیرفت و آثار این تهذیب مشترک در فلسفه و ادب در آرت و صنعت و در امور اقتصادی و اجتماعی متبارز گردید و تداوم یافت. به قول مرحوم خلیلی همین آیین و تمدن جدید عهد غزنویان بود که انقلاب عمیق و ریشهدار در آن سر زمین وسیع بین حوزه سند و گنگا ایجاد کرد و این انقلاب فکری که شواهد آن در تمام زمینههای حیات اجتماعی، دینی، ادبی، فلسفی، و هنری نیم قاره هند مشهور است که در طی نهصد و چند سال ریشه دوانده پخته شد و بار ور گردید.(۷) یا لشکر کشی سبکتگین به هند را مرحوم خلیلی امر اجباری میدانست که «توحید مملکت» در آن مهم بوده است.(۸) در حالیکه ما از تحلیل اشعار آنروزگار بخوبی میدانیم که ارزشهای ملی و تمامیت ارضی و یا توحید مملکت نه تنها مطرح نبوده است، بلکه منظور اصلی دست یافتن به مناطق آباد، پر محصول و پر رونق و مزرع بوده است به همین جهت تصرف دشتهای لا مزروع بیابانی و خشک و خاره و ویران چندان اهمیتی برای سلاطین آنروزگار نداشته است. چنانکه فرخی، سلطان غزنوی را از لشکر کشی به مناطقی که سود زیاد ندارد در حذر داشته و گوید:
خداوندا جهاندارا ز خانان دوستی ناید
که بی رسمند و بی قولند و بی عهدند و بد پیمان
و گر گویی ولایت شان بگیرم تامرا ماند
ولایت شان بیابانست خشک و خاره و ویران
چه خواهی کرد آن ویرانههای ضایع و بیکس
ترا ایزد ولایتهای خوش دادست و آبادان (۹)
با آنکه استاد خلیلی مرحوم به وجود «اضداد» در کشور ما اشاره کرده میگوید:
شهر ما کشور اضداد بود بی کم وکاست
بس غرایب که در آن است به سیر و علنا (۱۰)
معهذا تضادهاییکه در آثار خلیلی بدانها اشاره شده است، بیشتر تضاد ملی و قومی و تضادهای اخلاقی و روانی و معنوی متبارز بوده است و دامنه این تضادها به جایی کشیده شده است که اقوام خودی، بیگانه و اقوام غیر خودی آشنا و هم قوم معرفی گشته است.
چنانکه مرحوم خلیلی بر وصلت سلطان غزنوی با دختر ایلک خان که در اصل ترک بود، اظهار نا رضایتی نموده و گوید: «اما این وصلت موجب صلح حقیقی نگردید و در میان دو دولت که در مزایا و منافع ملی با هم بیگانه بودند رابطه یگانهگی نشد»، و این بیت را از قول فرخی میآورد:
خداوندا جهاندارا ز خانان دوستی ناید
که بی رسمند و بی قولند و بی عهدند و بد پیمان (۱۱)
ولی در تحلیل لشکر کشی به دیار هند چنین وانمود شده است که مردمان ساکن در نواحی بین لغمان و پشاور، «چون سبکتگین را خیر خواه و بانی استقلال ملی دیدند از فتح او شاد شدند و در جمله چشم او منحصر گردیدند….. تا هر وقت که عزم جنگ نماید با سایر هموطنان خود دوش بدوش خدمت نمایند.» (۱۲)
جالب است که این مطلب را مرحوم خلیلی به استناد تاریخ عتبی آورده است. در حالیکه با مراجعه به اصل متن متوجه میشویم که آن مردم بدین سادهگی هم تسلیم نشدند و نه هم به احساسات هم وطنی و ملیت گرایی آشنایی داشتند. زیرا آنان هم از نگاه ایدیالوژی و هم از نظر هم وطنی و قومی بیگانه بودند. چنانکه در متن تاریخ عتبی آمده، اولا نواحی مذکور با زور شمشیر کشوده شد و «خلقی از ایشان بفنا» رفت تا راضی به اطاعت گشتند و سپس این مردم به اسلام دعوت شدند و مسلمان گشتند و بعد «در جمله حشم ناصرالدین منحصر شدند و…… مطابعت رای و مشایعت رایت منصور او واجب شناختندی.»(۱۳)
خلیلی مرحوم از ضعف غزنویان و علل آن تحلیل اخلاقی و معنوی بدست داده است نه تحلیلیکه متکی بر تناقضات قشری و طبقاتی و حاد شدن مناسبات مسلط فیودالی در آنروزگار بوده است. او گوید: «استبداد رای و غرور مسعود و عصبانیتیکه در اواخر به مزاج وی حادث شده بود و ستمهایکه در اوایل در باره خانواده و خدمتگاران پدر خود نموده بود، مردم صادق و وفادار را از بارگاه وی دور میکرد و این همه مایه آن بود که علاقه خدمتگاران از مملکت کاسته گردد و هر کس مساعی خود را تنها برای حفظ آبرو و عرض خود بکار افگند…… امرای بیرحم وی در سرتاسر هرات و بادغیس بر مردم بیچاره قیامتها بر پا نمودند و به بهانه اینکه با ترکمان موافقت کردهاند چندین درهم و دینار از مردم ستدند.»(۱۴) و سه عیب سلطان مسعود را چنین بر شمرده است: خود رایی، غرور و بدگمانی در باره مردم.(۱۵)
مرحوم خلیلی که بیشتر در تحلیل تاریخی آثارش بر همبستهگی قومی و ملی تاکید داشته است، از هجوم غوریان به غزنه و آتش زدن آن دیار به حیرت فرو رفته و چنین اظهار تعجب نموده است.
به حیرتم که چسان زد به پیکرت آتش
شه بزرگ جهان سوز آتشین کردار
کسی که بود به پیوندی تواش نسبت
کسیکه بود بفرزندی تواش اقرار
مصیبتی نشود زین زیاده تر که کسی
بدست خویش زند در متاع خویش شرار.(۱۶)
همان طوریکه در آغاز مقال اشاره گردید «عبرت» در تاریخ نویسی مسلمانان مورد تاکید قرار داشته است و استاد خلیلی هم بدین نکته اشاره کرده و گوید:
ماضی ما مظهر صد پرده سازو سوز ماست
سیر تاریخ وطن استاد پند آموز ماست
و یا:
زین کهن استاد باید داستان آموختن
زین دبستان عبرت سود و زیان آموختن(۱۷)
اما نقش شخصیت و کار فهمی و کار دانی افراد در آثارش نیز متبارز است. چنان که گوید:
چه خوش گفت آن ارسطوی زمانه حکیــــم وقت و استـــــاد یگانه
که نبود عظمـــت قـوم از تجارت نه از خاک وسیع و نی زراعت
نباشد مملکـــت را افتخــــاری اگر دارد نفـــوس بیشمــــــــــاری
ولی آنقوم باشد آبرو منـــــد که دارد مرد کاری و هنرمنـــد(۱۸)
موضوع تاریخی مهم دیگریکه در آثار خلیلی باز تاب یافته است، روزگار چنگیزیان است که واقعا بلایی بوده است سهمگین. چنانکه درباره تهاجم چنگیزیان به بلخ و آواره شدن خانواده مولاناجلال الدین بلخی و رحل اقامت افگندن آنان در دیار روم که همان سرزمین ترکیه عثمانی باشد گوید: «اما قافله مرگ و شمشیر وسنان، کینه و انتقام در بارداشت. بر دروازه هر شهر که صدای شیپور آن میرسید غبار ماتم بر روی زن و مرد مینشست. شیهه اسبان کوچک آن برج و با روی شهرستان عظیم را به لرزه در میآورد، یر لیغ قتل و فرمان غارت داشتند. یا سای آنها فقط و فقط کینه و کشتار بود – شهرهای آبادان را مسلخ آدمی زادهگان میکردند میگرفتند ومیکشتند و میسوختند و میرفتند.»(۱۹) و روزگار سلطان خوارزم را نکوهش نموده است که بزرگانی چون پدر مولانابلخی به عدم امن و عدل نمیتوانستند در دیار بلخ بیاسایند. زیرا در آنجا با سعایت اندکی انسان بزرگی را به قتل میرساندند و خانواده مولانا بدیاری رهسپار گردید که مردم آن از آفات هوا و بدعت و تعصب پاک باشند و به امن و عدل آراسته و رخص اسعار (فراوانی) و خصب معیشت (برکت معنوی) باشد که چنین شرایطی در بلاد روم فراهم بود.(۲۰)
در آخر بازهم تکرار مینمایم که تاریخ امروز عبارت از ذکر افتخارات گذشته دانسته نشده، بلکه علمی میباشد که در شناخت سیر تکامل همه جانبه جامعه انسانی در طول قرون متمادی نقش ارزنده و سهم پر شکوهی داشته است. یعنی تاریخ عبارت میشود از بحث پیرامون حوادث گذشتهیی که در آن سیر تحول و تطور منظم جوامع انسانی از یک حالت ابتدایی و عقب مانده به یک حالت مترقی و تکامل یافته، نمایانده شود. از اینجاست که بقول مرحوم خلیلی از تاریخ صرفا به عنوان یاد کرد آنچه مهم است اینست که علل ناتوانی و توانمندی انسانها را در گذشته باید دریافت و به اقتصاد کشور توجه داد. مرحوم استاد خلیلی چه خوب گفته است:
فرزند کیقباد که دیدست بی قبای ؟
جمشید زاده را که شنیده برهنه پای؟
بر غیر نازمی کند از بار گاه جم
پشمینه پوش بی هنر و کمتر ندارد ته سرای
آوخ به ملتی که در آن جهل پاسبان
حیفا بکشوریکه غرورش برد زجای
اغفال بیشتر مکن این طفل ساده را
کش نافریده است از آن سادهتر خدای(۲۱)
کوتاه اینکه در روزگاری که استاد خلیلی مرحوم حیات بسر میبرد، ارزشهای گوناگون در جامعه مسلط بوده است که ناگزیر نویسنده، مورخ و شاعر باید بدانها اقتدا میکرده است و دانستن این ارزشهای مسلط بذات خود تحلیل گران نوشتهها و پژوهشهای مورخان و محققان را یاری می رساند تا ارزش های گوناگون بعضا متضاد را که از سوی پژوهشگران در امر تحلیل نوشتههای شان بکار گرفته شده است، واضح و هویدا گرداند. ولی این نکته را هم باید مد نظر گرفت که مرحوم خلیلی در شرایطیکه فضا و هوای مساعد در اختیارش قرار داده بود که میتوانست دست باز داشته باشد هم آثاری آفریده است که از نظر اهمیت تحلیل وقایع و حوادث تاریخی چشمگیر است که در آن جمله «عیاری از خراسان» را میتوان یاد کرد. این اثر که هم بدیعی و هنری میتواند شمرده شود و هم تاریخی و مستند، به وقایع دوران سراجیه و امانیه و حبیب الله کلکانی اختصاص دارد. در این اثر او اقدامات مهم دوره امانیه به نیکی یاد شده است. ولی از ضعف اداره و فساد اواخر این دوره هم اغماض نکرده است. به همین ترتیب علل عروج حبیب الله کلکانی را که با حمایت دهقانان و بعضی از متنفذان و بزرگان معروف انجام پذیرفت همراه با دلایل سقوط وی که مبتنی بر فساد اطرافیانش بوده است مورد بحث قرار داده است.(۲۲) که همه و همه از این امر مسلم منشاء میگیرد که نویسندهگان ما اصل انسان گرایی و واقع بینی را در صورتیکه شرایط برای شان اجازه میداده است در محدوده افکار و باورهای طبقاتی، قشری و صنفی شان همواره مورد تاکید قرار دادهاند.
زیر نویسها و اشارات:
۱- عبدالحسین زرینکوب، تاریخ در ترازو، انتشارات امیر کبیر، تهران: ۱۳۵۴ش، ص ۱۷-۱۸-۱۹.
۲- کهزاد(یاد آوری) بر سلطنت غزنویان، تالیف استاد خلیلی، انجمن تاریخ افغانستان، ۲۲میزان ۱۳۳۳ش.
۳- خلیلی، دیوان، چاپ تهران: ۱۳۴۱ش، ص ۴۳.
۴- خلیلی، دیوان، چاپ بنیاد فرهنگ، تهران: ص ۵۵.
۵- استاد خلیلی، سلطنت غزنویان، ص۲۵.
۶- همان اثر، ص ۱۸-۱۹.
۷- همان اثر، ص ۵۶ و ۵۶.
۸- همان اثر، ص ۱۰.
۹- همان اثر، حاشیه بر صفحه ۴۸.
۱۰- مجموعه اشعار خلیلی، چاپ بنیاد فرهنگ ایران، ص ۱۶.
۱۱- سلطنت غزنویان. ص ۴۸.
۱۲- همان اثر، ص ۱۲.
۱۳- عتبی، تاریخ یمینی، چاپ سال ۱۳۴۵، تهران: ص ۳۲-۳۳.
۱۴- همان اثر، سلطنت غزنویان، ص ۲۱۳.
۱۵- همان اثر، ص ۲۲۹.
۱۶- دیوان، چاپ سال ۱۳۴۱، تهران: ص ۳۹-۴۰.
۱۷- مجموعه اشعار، چاپ بنیاد فرهنگ ایران، ص ۲۰ و ۲۱.
۱۸- دیوان، سال ۱۳۴۱. تهران: ص ۱۳۸.
۱۹-نی نامه، باتحشیه و تعلیق از استاد خلیل الله خلیلی، قوس ۱۳۵۲ش.
انجمن تاریخ و ادب. اکادیمی افغانستان، ص ۴.
۲۰- نی نامه، ص۷-۸.
۲۱- دیوان، چاپ سال ۱۳۴۱، تهران: ص ۱۶۸.
۲۲- خلیل الله خلیلی، عیاری از خراسان، چاپ دهلی، ۱۳۶۲ ش، ص ۸۷-۸۹.