نگاهی به سفرنامه و ترجمۀ حال بعضی از اشخاص که ناصر آنان را ملاقات کرده است
نویسنده: نیلاب رحیمی
منبع: فصل نامه فرهنگی، ادبی و پژوهشی حجت، شماره دوم، از سال دوم، شماره مسلسل ششم، صفحه ۸۱-۹۲، سرطان – سنبله ۱۳۷۰٫
ناصرخسرو فرهیخته مرد آزاده و دلیر مرد وارسته از آن ابر چهرههایی است که در روند فرهنگی قرن پنجم هجری خراسان، چون او والا اندیشه و هدفمند با مناعت و رسالتمندی با شهامت به ندرت دیده میشود. خراسان نستوه مردان وارسته را زیاد در آغوش گرم خود پرورده است، اما کسی که مانند او جامع کمالات و مایه مباهات فرهنگی یک دوره مشخص تاریخی و روی همرفته در رشتههای مختلف علوم روزگارش اعم از حکمت و ادب و فلسفه و کلام یک سرو گردن از اقران و هم سالکاناش بالاتر باشد، دیده نشده است.
پایه داری و استقامتاش در راه تحقیق بخشیدن آرمانهای مبارزاتی بعد یک دیگریست که در زندهگی این مرد به ظهور پیوسته و شخصیتاش را یک بار دیگر تثبیت کرده است، او با صاحبان زور و زر دست و پنجه نرم کرده نه به زور تسلیم شد و نه به زر هدف خود را بالاتر و مقدستر از هر دو وسیله تهدید و تطمیع وانمود کرد.
در باره ناصر و زمان گرایش او به مذهب اسماعیلی سخنها رفته است. اگر انقلاب ناصر خسرو را پس از آن خوابی بدانیم که در گوزگانان در جمادی الاخر سال ۴۳۷ ه دید(۱) راه درستی را در شناخت این مرد پیش نگرفتهایم. از سفرنامه و جریان سفر ناصرخسرو بهخوبی پیداست که ناصر در این راه آگاهانه حرکت کرده است. زیرا او مردی نیست که تنها یک خواب بتواند رای و اندیشهاش را تغییر دهد، اضطراب ناصر و نامطمئن بودن به خوبی میرساند که وی از پیش رازیِ را در درون داشته و برای مایهور شدن آن در صدد اتخاذ تصامیمی بوده است. سیرو سفر ناصر پیش از سفر به مصر به ملتان و لهاور نشان روشنی در زمینه کندوکاو و جستار وی برای نیل به هدفیست که تعین کرده و راهیست که انتخاب نموده، او آنجا که میخواهد از نفاست فوطههایی در مصر علیا سخن گوید، مشاهدات خود را در ملتان و لهاور چنین روشن میسازد: «و من بدین اسیوط فوطهای دیدم، که از صوف گوسفند کرده، که مثل آن نه به لهاور دیدم و نه ملتان و بشکل پنداشتی حریر است.» (۲)
و در جای دیگر همین اثر مشاهدات خود را از هند به نحو از انحا ابراز میدارد و میگوید: «مردم یمن که به حج آیند، عامه آن، چون هندوان، هر یک لنگی بر بسته و مویها فرو گذشته، و ریشها بافته، و هر یک کتاره قطیفی، چنانکه هندوان در میان زده و گویند اصل هندوان از یمن بوده است. و کتاره قتاله بوده است معرب کردهاند »(۳).
از این بیانات و ارایه معلومات به خوبی پدیدار میگردد که ناصر به هند و ولایات آن به ویژه ملتان که مرکز اسماعیلیان بود، سفری کرده و از آداب و رسوم آنان مطالبی را یاد داشت نموده است. مبنی به جستار«آی.ی. برتلس» جیلم بن شیبان، متغلب قرمطیان احتمالا به سال۳۱۸ شهر ملتان را اشغال و در آنجا اساس مذهب اسماعیلی را پیریزی کرد و با فاطمیان مصر نیز پیوند استواری بر قرار نمود(۴).
چنانکه عتبی میگوید قرامطه مولتان دست تعدی از آستین بیرون کردند و بر مردم انواع ظلم و روایی را روا داشتند و همین سبب گردید که سلطان محمود برای اطفای این نایره به آن والا حمله کند تامردم را از ستم آنان رهایی بخشد.(۵)
گردیزی نام والی قرمطی مولتان را داود نصر ضبط کرده است. که در تاریخ یمینی تنها به نام ابوالفتوح اکتفا شده. بنابران نام مکمل آن میباید او الفتوح داود بن نصر باشد.(۹) نخستین حمله سلطان به ملتان در سال۳۹۶ه صورت گرفته که نسبت حمله ایلک خان به خراسان بینتیجه ماند، گر چه گردیزی میگوید که صلحی در بدل پرداخت بیست بار هزار هزار درم منعقد گردید، اما در سال ۴۰۱ وی دو باره قصد ملتان کرد و قرامطه را بر انداخت و داود بن نصررا به قلعه غورک فرستاد تا در همانجا مرگ گلو گیرش شد(۷).
لیکن ناظم باین عقیده است که با وجود این کشتار قرامطه، قدرت آنان در مولتان بکلی فروکش نکرد، چنانکه پس از فوت سلطان مسعود، به زیر قیادت پسر داود دوباره قد بر افراشتند و مقام خود را احراز نمودند(۸)
ممکن است است ناصر خسرو بین سالهای ۴۳۲تا ۴۳۷ ه به ملتان سفر کرده و از چگونگی زندهگی و نحوه کار کردهای مذهبی و تشکیل و تعلم آنان آگاهیهایی کسب کرده باشد. و با وسایل نوین فکری مجهز گردیده و دو باره به خراسان مراجعت نموده علاوه بر آن در خراسان نیز فعالیت داعیان اسماعیلی گاهی علنی و زمانی در خفا جریان داشته و پیش از آن که ناصرخسرو به دایره هستی پای گذارد، این فعالیت در روند تاریخ فکری خراسان عرض وجود کرده بود. داعیان نظر به درک شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی فعالیتهای خود را سازمان میدادند و مرکز الهام بخش شان همان قاهره ودستگاه خلافت فاطمی بود. نظام الملک آغاز مبارزه فاطمیان را در خراسان در سال۲۹۵ ه وانمود میکند. این داعیان اوضاع را در غور و هرات و حتی بخارا مختل کردند و در درون دولت آل سامان نفوذ نمودند تا اینکه به کودتای نوح بن نصر منجر گردید و اسماعیلیان در بخارا قتل عام شدند.(۹)
فعالیت سلطان محمود و پسرش سلطان مسعود بر ضد پیروان این مذهب، آنان را از مبارزه علنی منصرف کرده و تقیه و فعالتهای زیر زمینی کشانیده بود، سلطان میگفت: «بدین خلیفه خرف شده بباید نبشت که من از بهر قدر عباسیان انگشت در کردهام درهمه جهان و قرمطی میجویم و آنچه یافته آید و درست گردد بردار می کشند…»(۱۰).
با آنهم خلیفه فاطمی از امور خراسان این ثغر بزرگ و مرز سترگ که همه ارجمندیها در آن گرد آمده بود، غافل نبود و میکوشید که علی رغم عباسیان در خراسان پایه و مقامی داشته باشد. فرستادن تاهرتی است که عتبی در مورد بدست آوردن آن و فتوایی که برای قتلش صادر شد داستان دارزی را ارایه کرده است.(۱۱) و گردیزی تاریخ قتل این رسول را به دست حسن بن طاهر بن مسلم علوی در شهر بست به سال۴۰۳ ه میداند(۱۲).
همچنین دعوت از حسنک وزیر و دادن هدیه خلعت به او که برایش نا میمون واقع گردید و منجر به حلق آویز شدنش شد(۱۳) اینها شمهیی از فعالیتهای اسماعیلیان در خراسان بود و ممکن است ناصر خسرو در خراسان به دعوت دعات این مذهب که سخت فعال بودند. پاسخ مثبت داده و مدتی را در زیر تربیه آن سپری کرده و مطالبی را فراچنگ آورده باشد و همچنان احتمال زیاد دارد که در وطن مال و فش سیر باطنیه را طی کرده و از مراتب مستجیب، ماذون و داعی بالا رفته به خاطر نیل به مقام حجت بوسیله امام، سفر مصر را در پیش گرفته باشد(۱۴).
زیرا فقط امام بود که حجتهای خود را به هفت جزیره میفرستاد و باید حجت مستقیما از امام دستور میگرفت(۱۵).
از آنرو احتمال نزدیک به یقین است که ناصر خسرو مقامات را تا حد حجت در خراسان سیر کرده برای رسیدن به مقام حجت رهسپار مصر شده است . بنابران سفرنامه مبین سیر هدفمندانه ناصرخسرو میباشد از خراسان به کعبه آمال اسماعیلیان قرن پنجم هجری، یعنی مصر و مراجعت دوباره آن با آرمان والاتر و رسالت سنگینتر که همانا وظیفه حجت جزیره خراسان است. هیچ عقل سلیم نمیتواند بپذیرد که یک مسافر بدون هدف از خراسان حرکت کند و تا قاهره امور مذهبی خود را مطابق اصل سنت و جماعت اجرا کند و زمانی که گام بر قاهره بگذارد، یک بار همه داشتههای مذهبی خود را کنار زده به مذهب اسماعیلی بگراید و بعد از مدت اندکی به مقام حجت نایل آید. و این کدام طفل یکشبه است که فاصله چهل ساله را در نوردد. باور نگارنده همان است که پیش از آنکه سفر طولانی خود را در پیش گیرد اسماعیلی بود و مراتب و مدارج صعودی این مذهب را نیز زیر نظر داعی خراسان که ناصر در دایره کار او شامل بود، سیر کرده و به حد پختهگی بلوغ فکری رسیده، قابلیت احراز مقام بالاتر یعنی حجت را پیدا کرده است و برای گرفتن این خلعت و رسیدن باین مقام از دست امام ماذون به صورت مستقیم، رهسپار قاهره گردید، زیرا قبای حجت در اندام هر کس سازگار نمیآمد وکسیکه این قد و اندام را پیدا میکرد این مقام منیع را نصب میگردید. چون امام در این مذهب همه کمالات را در بردارد و صاحب «وجه الله» و (ید الله) و « جنب الله» است، بنابران او مرکز همه فعالیتهای اسماعیلی در سراسر زمین است و از داعی الدعاه تا پاینترین مرتبه باید به نحوی از انجا با امام پیوند شان بلا فصل باشد(۱۶).
خراسان روزگار ناصر برای اسماعیلیان میدان مرگ بود. سلاطین غزنوی و سلجوقی پیروان این مذهب را زیر عنوان قرمطی و باطنی از دم تیغ بیدریغ می گذرانیدند و در روند تاریخ این دوره صدها کشته افتاده و صدها خانواده به باد فنا رفته است. از آنرو تقیه فتوای مرعی الاجرا شد و پنهان کاری یک اصل عمده این مذهب در حالات بحرانی و اضطراری در آمد، اگر ناصر خسرو حقیقت خواب خود را به زبان روشن تبین نمینماید و آن را در لابلای ابهامات و کنایات میپیچد فقط از «تقیه» استفاده مینماید. خواب و بیداری در سبک فکری مکتب اسماعیلی هر کدام معنای انگیزنده دارند، کسیکه ناصرخسرو را در خواب بطرف مغرب رهنمایی میکند نیز مردی است که احتمالا ناصر در بیداری نیز از دساتیر او پیروی میکرد. خود داری از نوشیدن شراب در واقع بیرون آمدن از مستی غفلت بار و نیل به حالت بیداری است، بیداری که ناصر آن را احترام میگذارد و بداشتن آن مباهات میکند و داهیانه میبالد.
یک سخن اینکه همه مطالب در سفرنامه سخت رمز آمیز است و چنان معلوم میشود که متن اصلی را که در بر دارنده مشروح جریان سفر هفت ساله وی بود، در خراسان بعد از مشاهده اوضاع سیاسی و نا موافق بودن به حال او، دو باره نویسی کرده و کوشیده است که خود را در درون آن پنهان سازد و چنان وانمود کند که سفر هفت ساله او مبنی بر کدام رسالت مذهبی نبوده بلکه سیر وگشت جهان معلوم نمودن گرم وسرد روزگار را منظور داشته است و حتی سفر مشرق را نیز وعده میدهد، در حالیکه همان سفر را در پیش گرفت و بلخ را پنهانی به قصد یمگان ترک گفت و از راه پنجشیر خود را به یمگان رسانید و ممکن نحوه رسیدن خود را به یمگان از راهی که سیر کرده و علتیکه او را با این فرار واداشته در جایی نبشته باشد و اینکه رخدادها و حوادث پیهم روزگار خراسان را بارها دستخوش غارت و ویرانی کرده، احتمال دارد که آن اسناد و مدارک از دست رفته باشد. گر چه از اشعار دست داشته بعضی انگیزهها روشن میگردد و علل اصلی متواری شدن وی پدیدار میشود.
سفرنامه اثر بسیار قیمتدار است که از لابلای آن معلومات ارزندهیی دستیاب میگردد. ناصر در سیما نگاری شهرها نسبت به اشخاص مهارت بیشتر به کار میبرد، او آداب و رسوم مناطقی را که لازم به تذکر است فرو گذاشت نمیکند چنانکه از شهر لحسا و مردم آن موشگافانهتر سخن میراند و شخصیت باشندهگان آن شهر را بیپرده معرفی مینماید. آن شهر مرکز قرامطه بود. ابوسعیدی که ناصر از آن یاد آور میشود همان مردیست از داعیان قرمطیان که در اثر دعوت حمدان به این مذهب گرایید و از گرویدگان جدی آن گردید. او به سال۲۸۱ در بحرین و یمامه مردم را به خود دعوت کرد و درسال ۲۸۶ ه شهر لحسا را تسخیر کرد و تا سال ۳۰۱ ه که بدست یکی از غلامانش کشته شد به آنجا حکومت راند پس از ابوسعید فرزندش ابوطاهر به جای وی قرار گرفت. او در سال ۳۱۷ ه با سپاهیان زیادی به مکه مکرمه حمله کرد و تعداد فراوانی از حجاج را کشت و پرده های کعبه را به یغما کرد و حجرالاسود را بیادبانه از جای کنده به لحسا برد و تا سال ۳۳۹ ه در اختیار آنان بود تا این که در اثر تثبیت خلیفه فاطمی حجرالاسود را دو باره به جایش نصب کردند(۱۷)
ناصر در توضیحاتیکه از شیوه زندهگی مردم لحسا میدهد در واقع چهره واقعی آنان را با ویژهگیهای مذهبی شان به خوبی نمودار میسازد(۱۸)
بدان سان معلوماتی را که ناصر از شهر بصره و حالت فقر و بیچارهگی خود و ظاهر بینی مردم ارایه میکند، هر کدام دستور العملی است که باید هر کس آنرا در جریان زندهگی رعایت نماید. یاد آوری او از جوانمرد این شهر و مناعت نفس خودش و تسلیم ناپذیریاش در برابر حوادث و پایان نیاوردن عزت النفس همه درس هایاند در خور فراگیری و یاد دهانی(۱۹)
شناختن اشخاص سفرنامه به شیوهیی که ناصر از آنها نام برده است سخت دشوار مینماید. زیرا از بحر مواج و بیکران فرهنگ اسلامی شناختن هویت چند تن از غواصان این بحر از جمله هزارها غواص کار آسانی نیست، عمر نوح و صبر ایوب میخواهد که با این زودی دستیابی به آن ممکن نیست. مردان سفرنامه غالبا کم شهرت و از لحاظ فعالیتهای علمی محدود و ناشناخته اند و علاوه بر آن به شیوهیی که ناصر از آنها نام میبرد معلوم میشود که هر کدام محصور محیط کوچک خود بودهاند. چون ناصر مردی حکیم و آگاه و مسلط بر علوم و معارف روزگارش است، لذا با اشخاصیکه ملاقات میکند ایشان را سخت کوچک مییابد.
چنانکه در باره علی نسایی میگوید: «…مردی نشان دادند که او را علی نسایی می گفتند نزدیک وی شدم مردی جوان بود سخن به زبان فارسی همی گفت به زبان اهل دیلم وموی کشوده جمعی نزد وی حاضر، گروهی اقلیدس میخواندند و گروهی حساب. در اثنای سخن میگفت که بر استاد بوعلی رحمت الله علیه چنین خواندم و از وی چنین شنیدم. همانا غرض وی آن بود تا من بدانم که او شاگرد بوعلی سیناست»
چون با ایشان در بحث شدم او گفت: «من چیزی ازسیاق ندانم وهوش دارم که چیزی از حساب بخوانم».
عجب داشتم و بیرون آمدم گفتم: «چون چیزی نداند چه به دیگران آموزد»(۲۰)
به همین سیاق در باره ملاقاتش با قطران در تبریز رسیدم میگوید: «بیستم سفر سنه ۴۳۸ ه به شهر تبریز رسیدم و در تبریز قطران نام شاعر را دیدم. شعر نیک میگفت. اما زبان فارسی نیکو نمیدانست، پیش من آمد دیوان منجیک و دیوان دقیقی بیاورد و پیش من بخواند و هر معنی که او را مشکل بود از من بپرسید، باو بگفتم و شرح آن بنوشته و اشعار خود بر من بخواند»(۲۱).
این سخنانیست در باره قطران تبریزی.. بعضیها این مطلب را «شعر نیک میگفت اما زبان فارسی نیکو نمیدانست» در خور تامل میدانند. و این تردید به عقیده نگارنده مبنای علمی ندارد. زیرا در روزگار ما هم دانش مردانیاند که زبان فارسی دری خوب نمیدانند اما شعر و نثر شان از استواری عظیمی بر خوردار است. یکی از آن مردان که با این صفت موصوف میباشد، حضرت علامه اقبال لاهوریست. اقبال به افغانستان سفرکرد، کسانیکه طرز صحبت کردن او را دیده بودند میگویند که اقبال به زبان گفتاری فارسی دری بلدیت چندانی نداشت اما شعرش را همه میدانیم که تا کدام اندازه مایه و پایه فراوان دارد. قطران که زبانش آذری بود و فارسی دری را در اثر مشق و تمرین و عشقیکه با این زبان داشت از خلال مطالعه دواوین شعرا فرا گرفته بود، شعر نیک میگفت اما زبان گفتاریاش وضاحت و صراحت نداشت و گفتار ناصر واقعیت عینی دارد و در خور تردید نیست.
شرف الزمان ابومنصور حکیم قطران تبریزی از سخنوران استوار و شاعران بلند مقام زبان فارسی دری است. او در شادی آباد از توابع تبریزی در دودمانی از دهقانان آن محل دیده بدیار هستی کشود چنان که میگوید:
خدمت توهم به شهر اندر کنم بر جای غم
گر چه که ایزد جان من در شادی آباد آفرید
او شاعریست چیره دست و پرتوان. پیوندش به دهقانان او را مردی مجرب و آگاه بار آورده است. و از موهبت فضل تقدم در آذربایجان بر خوردار میباشد و اولین شاعری است که به زبان فارسی دری در این دیار شعر گفته است و از پیشگامان این راه به حساب میرود. از قصاید او بر مییاید که به کاربرد صنایع در شعر سخت متمایل بود، اما شعرش از لطافت و روانی مایه زیادی دارد. معانی جمیل و مضامین دلپذیر زینت بخش کلیه قصاید اوست. دیوان او به سال۱۳۳۳ ش با مقدمه محمد نخجوانی در تبریز به چاپ رسیده است او احتمالا پس از سال ۴۶۵ ه داعی اجل را لبیک گفته به جاویدانان پیوسته است. در پایان به آوردن چند رباعی از این شاعر نامدار که از صحبت حکیم ناصر خسرو و بر خوردار شده و از راهنماییهای عالمانه او بهره برده است، اکتفا میکنیم و داکتر صفا باور دارد که صاحب مکتب و شیوه ویژه در ادب قرن پنجم هجری است .
تا فتنه دلـــم بر آن لب میـــگون است
صبرم کم وعشق هر زمان افزون است
گــــویند برون فتـــاد رازت چون است
چون راز درون بود که دل بیرون است
****
با آن که دلم ازغم هجرت خون است
شادی بغم توام ز غــم فـــــزون است
اندیشه کنم هر شب وگویـــــم یارب
هجرانش چنین است و وصالش چونست
***
بنگر که چه گفت با دلم چشم براز
چشمی که نیامد از غم هجر فراز
گفتا که از این گرستن دورو دراز
من رفتهام آن رفته اگر نامد باز
مرور برترجمه حال چهرههای دیگر سفرنامه را انشاه الله در آینده عملی خواهیم کرد.
مآخذ:
۱- ناصرخسرو، سفرنامه بکوشش دکتور وزین پور، طبع تهران، سال۱۳۵۴ش، ص۲
۲- رک، همان کتاب، ص ۸۰
۳- رک، همان کتاب، ص ۹۷
۴- آ.ی.برتلس. ناصرخسرو و اسماعیلیان، ترجمه، ی. آرین پور، طبع تهران سال ۱۳۴۶ ش، ص ۹۱-۹۲
۵- عتبی- تاریخ یمنی- ترجمه جرقادقانی- بکوشش دکتور جعفر شعار، طبع تهران سال۱۳۴۵ص ۲۷۸-۲۷۹
۶- گردیزی- زین الاخبار- به کوشش عبدالحی حبیبی، طبع تهران، سال۱۳۴۷ش، ص۱۷۸
۷- رک، همان کتاب، ص۱۸۰
۸- دکتور محمد ناظم، حیات و اوقات سلطان محمود، ترجمه عبدالغفور امینی طبع کابل، سال۱۳۱۸ش، ص۱۰۵
۹- نظام الملک، سیرالملوک، به کوشش هیوبرت دارک، طبع تهران سال۱۳۴ش، ص۲۹۷تا۳۱۱
۱۰- بیهقی- تاریخ بیهقی به کوشش دکتورفیاض، طبع مشهد. سال ۱۳۵۰ش، ص ۲۲۷
۱۱- رک، ترجمه تاریخی یمنی، ص ۳۶۹تا۳۷۳
۱۲- رک، زین الاخبار، ص ۱۸۱
۱۳- رک، تاریخ بیهقی، ص ۲۲۵-۲۲۶
۱۴- رک، مقدمه تقی زاده دیوان اشعار ناصرخسرو، به کوشش تقوی طبع تهران سال۱۳۰۶ش، ص(یز)
۱۵- احسان طبری- برخی بررسی های در باره جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی در ایران، طبع سال۱۳۴۸ش، ص ۲۲۸
۱۶- دکتور مصطفی الشعکه- اسلام بلا مذاهب – طبع بیروت، سال۱۳۹۲ه.ق ۱۹۷۲م، ص ۲۴۸
۱۷- محمد شهری بر آبادی- قرامطه در تاریخ اسلام- مجله مشکوه – شماره ۱۸، سال ۱۳۶۷ش، ص۶۰
۱۸- رک، سفرنامه، ص ۱۰۵تا۱۰۷
۱۹- رک، سفرنامه، ص۱۰۹-۱۱۰
۲۰- رک، سفرنامه، ص۴-۵
۲۱- رک، سفرنامه، ص ۷
۲۲- رک، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ص ۴۲۱
در معدهات بر جام تو لعنت کند امـــروز
نانی که به قهر از دگـــری ستدهای دوش
تو گردنت افـــراخته و آن عاجز مسکن
بنهــــــــاده ز اندوه زنخ بر سر زانوش
(ناصرخسرو )